-
افلاطون کنار بخاری
1385/04/13 10:40
یه روز زمینو ترک می کنم یه روز زمینو ترک می کنم زمینو! یه روز! شاید! آخ اگه وُلوَوم می تونست بپره. آخ اگه می تونست. چی می شد؟ پنجره اتاقو می کدم و می بستم به باربندش و … زمینو ترک می کردم. می رفتم… می رفتم… می رفتم… تا هیج جا تو هیچ جا پنجره را می کاشتم به تماشا نمی گفتی نور نمی گفتم خاک به عشق نگاهت آنجا یه دنیا می...
-
آبی
1385/04/08 21:38
راه را به پایان رسانید و تهی آخرین پدیدار شد آنجا عمری درنگ کرد و به پشت نگریست شعله ای ناشناس افقی دور را خاکستری کرده بود و راهی خسته و بازگردنده از آن دیار گمشده به او پایان می پذیرفت در بیابان تاریک جز آن گذرگاه خاموش چیزی باز نمانده بود: راهی که خاکستر آن شعله بر ظلمت افزون شونده نقش کرد و دهانهایی که همچنان باز...
-
کبود
1385/04/08 20:57
هیماهورای! گیل ویگولی ……….. نیبون… نیبون! غاز کبود می دود دست بگوش فشرده پلک و خمیده یکسره جیغی بنفش می کشد هیماهورای! گیل ویگولی ……….. نیبون… نیبون! غاز کبود می دود دست بگوش فشرده پلک و خمیده یکسره جیغی بنفش می کشد گوش- سیاهی ز پشت ظلمت تابوت کاه- درون شیر را می جود هوم بوم هوم بوم وی یوهوهی ی ی ی ی هی یایاهی...
-
به یک جمجمه
1385/03/21 09:10
پدرت چون گربه ی بالغ می نالید پدرت چون گربه ی بالغ می نالید و مادرت در اندیشه ی دردِ لذتناکِ پایان بود که از ره گذرِ خویش قنداقه ی خالیِ تو را می بایست تا از دلقکی حقیر بینبارد و ای بسا به رویای مادرانه منگوله یی که بر قبه ی شب کلاه تو می خواست دوخت. باری – و حرکت گاه واره از اندام نالان پدرت آغاز شد گورستان پیر گرسنه...
-
نقش تخیل عوام در کلیشههای مؤمنانه
1385/03/13 23:50
تا به حال قطعاً به کلیشههای فراوانی در فرهنگ دینی عوام برخورد کردهاید. خیلی از این کلیشهها در فرهنگ روزمرهی مردم جای دارند و بیشتر آنها هم «تصویری» و گرافیک هستند. عکسهایی که از حضرت علی، امام حسین و ابوالفضل وجود دارد در ایران فراوان هستند. جالب اینجاست که اکثریت قریب به اتفاق آنها هیچ نسبتی با واقعیت ندارند....
-
داستان تنوین
1385/03/09 10:31
نگاهی به یک مقولهیِ زبانی: داستانِ تنوین دوستِ عزیز، آقایِ عبدیِ کلانتری دیدم که سرکار هم در مقالهیِ تازهیِ خود دچارِ وسوسههایِ نفسِ امّاره شده و تنوینها را به شکلِ دیگری مینویسید. از آن جا که نویسندگانِ دیگری هم همین شیوه را به میبرند که من درست نمیدانم، لازم دیدم که یادداشتی در این باره برایِ درج در نیلگون...
-
قصیده آبی خاکستری سیاه
1385/03/07 16:58
قصیده آبی خاکستری سیاه در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این...