شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم
شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم

انار بانو و پسرهایش

گلی ترقی

فرودگاه مهرآباد ـ پرواز شماره 726 ـ ایرفرانس.

دو بعد از نیمه شب یعنی تمام شب بی‌خوابی. یعنی کلافگی و خستگی و شتاب، همراه با دلتنگی و اضطرابی مجهول و این که می‌روم و می‌مانم و دیگر برنمی‌گردم (از آن فکرهای الکی)، یا برعکس، همین جا، در همین تهران عزیز ـ با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش ـ می‌مانم و از جایم تکان نمی‌خورم (از آن تصمیم‌های الکی‌تر) و خلاصه این که گور پدر این سرگردانی و این رفت و برگشت‌های ابدی (ابدی به اندازه‌ی عمر من) و این پرواز نصف شب و کشیدن چمدان‌ها و عبور از گمرک ـ پل صراط ـ و تفتیش تحقیرآمیز بدن و کفش و جیب و کیف و سوراخ گوش و دماغ.

ادامه مطلب ...

استارتگاه

«استارتگاه» عنوان داستانی از " خلیل رشنوی" است


اسم من : آرش
شغل پدر : مغازه دار
میزان درآمد خانواده : پدرم گفت به درآمد بقیه مردم بستگی دارد ولی تقریباً برجی 250 هزار تومن .
تعداد اعضای خانواده : 10 نفر به همراه پدربزرگم که مادر می گوید خیلی غذا می خورد .
کرایه خانه : 50 هزار تومن
کرایه مغازه : 50 هزار تومن
خرج لباس : 30 هزار تومن
خرج غذا : 100 هزار تومن
باقی مانده : 20 هزار تومن که مادرم خرج آش نذری و سفره ابوالفضل می کند و پدرم هر برج به روحانی مسجد که بابای محمد صادق اشعری است و آدم با خدایی هست ، می دهد تا خرج کارهای مسجد بکند . البته یکبار من مریض شدم و پدرم 100 هزار تومن خرج دوا دکتر من کرد . ولی پدرم پول کم نیاورد . آخر آن برج پدرم با خیلی از مشتری ها جنگ کرد . مشتری ها می‌گفتند که حساب ما خیلی زیاد شده و ما اینقدر خرید نکرده ایم . ادامه مطلب ...