شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم
شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم

عاشقانه

عاشقانه

شب
شیرین
راه
دور
مرگ
دست
ملخ
افق
چوب
آتش
تو
چون دیگی نو
در جهیزیه تاریخ می درخشی

روز
تلخ
راه
دور
مرگ
سایه
دره
آسمان
آتش
و من
چون آخرین اسکناس
درجیب یک ملوان پیر
مچاله ام.
حسین پناهی، کتاب من و نازی ، الهام،چ 4، 1376

افلاطون کنار بخاری


یه روز زمینو ترک می کنم

ادامه مطلب ...

آبی



راه را به پایان رسانید
و تهی آخرین پدیدار شد

آنجا عمری درنگ کرد و به پشت نگریست
شعله ای ناشناس افقی دور را خاکستری کرده بود
و راهی خسته و بازگردنده
از آن دیار گمشده به او پایان می پذیرفت
در بیابان تاریک
جز آن گذرگاه خاموش
چیزی باز نمانده بود:
راهی
که خاکستر آن شعله
بر ظلمت افزون شونده نقش کرد
و دهانهایی
که همچنان باز بر آن خشک شده بود
هنوز می درخشید
در کنار تهی آخرین اندکی درنگ کرد
و بر تاریکی بیابان نگریست
راه متروک
تنها و پیموده شده
تا دیار دور
گسترده بود
و ظلمت
بی شکل و نامحرم
از هر سو آنرا می فشرد

درون رنجهایش خنده ای زد
و روی بر تافت
نجوای مبهم افسونش
کرد
و کبودی پایان او را در خود گرفت
راه ناپدید شد
و تهی به دیار دور پیوست.
هوشنگ ایرانی، کتاب خروس جنگی بی مانند، به کوشش سیروس طاهباز،فرزان روز،چ اول، 1380

کبود



هیماهورای!
گیل ویگولی
………..
نیبون… نیبون!

غاز کبود می دود
دست بگوش فشرده پلک و خمیده
یکسره جیغی بنفش
می کشد
ادامه مطلب ...