شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم
شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم

در اتاقهای یک هتل

آنتوان چخوف
مجموعه داستان های کوتاه


در اتاقهای یک هتل

همسر سرهنگ ناشاتیرین ــ ساکن اتاق شماره ی 47 ــ برافروخته و کف بر لب ، به صاحب هتل پرید و فریاد زنان گفت:

ــ گوش کنید آقای محترم! یا همین الان اتاقم را عوض می کنید یا از هتل لعنتی تان بیرون می روم! اینجا که هتل نیست ، پاتوق اوباش است! ببینید آقا ، من دو دختر بزرگ دارم و از پشت دیوار اتاقمان ، از صبح تا غروب حرفهای رکیک و زننده شنیده میشود! آخر این هم شد وضع؟ شب و روز! گاهی اوقات حرفهایی می پراند که مو به تن آدم سیخ میشود! عین یک گاریچی! باز جای شکرش باقیست که دخترهای بینوای من ، چیزی از این حرفها نمیفهمند وگرنه می بایست دستشان را میگرفتم و میزدم به کوچه … بفرمایید ، میشنوید؟ الان هم دارد بد و بیراه میگوید! خودتان گوش کنید!

از اتاق دیوار به دیوار اتاق شماره ی 47 صدایی بم و گرفته به گوش می رسید که می گفت:

ادامه مطلب ...

مهم نیست

« مهم نیست »

اسمت را موج می‌برد
خودت را کشتی
موهایت را باد
و یادت را
دفتر گم‌شده‌ام
اسمم را
سنگی نگه می‌دارد
خودم را گوری،
و یادم را...
مهم نیست!!!


از: ناصر تمیمی
منبع: خزه