فیه ما فیه و جایگاه آن در میان آثار مولانا
اگر از کتابهای کماعتبار و سستی، چون تراشنامه، عشقنامه و رسالۀ آفاق و انفس، که به احتمال زیاد از شاهدی مولوی است(1) و ناروا به مولانا جلالالدین محمد نسبت داده شده است، بگذریم، به پنج اثر عمده نظم و نثر میرسیم که مسلماً همه از آثار مولانا جلالالدین بلخی رومیاند. از سه اثر منثور او مکتوبات را نباید چون دیگر آثار مولانا تلقی کرد، هر چند در آن کتاب هم گهگاه مولانا در حال و هوای دیوان کبیر و مثنوی پرواز کرده است، از جمله در نامۀ صد و سیام که به حسامالدین چلبی نوشته است.(۲) اما محتوای بسیاری از نامهها دنیوی است و توصیههایی به این امیر و آن وزیر که کار این و آن را رو به راه کنند و در رفع دشواری و اصلاح امور مردم غفلت نکنند. این نامهها
در زمانهای مختلف و با نیات مختلف تقریر شده است.
بیتردید
آنچه شهرت مولانا را به چهار گوشۀ عالم رسانده، کتاب تعلیمی او مثنویست
که همواره مورد توجه خاص و عام بوده، شرحها بر آن نوشتهاند، گزیدهها
فراهم کردهاند و هر کس کوشیده است که نکتهای یا نکتههایی بر شرح شارح
پیش از خود بیافزاید. شایان یادآوری آن که مولانا خود نیز – چنان که
خواهیم گفت – به شرح مثنوی برخاسته است.
دومین
اثر منظوم مولانا دیوان کبیر یا کلیات شمس تبریزی اوست که شمار ابیات آن
قریب یک برابر و نیم ابیات مثنویست. به جز تعدادی معدود از آنها که در
بازار، یا در محافل خصوصی، به مناسبتهای گوناگون سروده شدهاند، بقیه،
همه، احتمالاً در مجالسی که تعداد حاضران آن بیش از چند نفر نبودهاند، از
چشمۀ جوشان طبع مولانا فوران کرده و به همّت تنی چند از شنوندگان نوشته
شدهاند بیآنکه شأن نزولشان بر کسی معلوم شده باشد. البته، در بعضی از
غزلیات اشاراتی به زوایای زندگانی خود مولانا و یا اطرافیان او دیده
میشود، اما به هر حال، نکتههایی در آنها به چشم میخورد که هنوز چنان که
باید روشن نشده است.یکی از دو کتاب منثور او، مجالس سبعه، یا «هفت خطابه»
است. این کتاب که دربارۀ مسائل تصوف و عرفان است در قرن هفتم و هشتم که از
ادوار مهم رواج این گونه اندیشههاست، متداول و مورد توجه بود. در این
باب، معارف سلطانالعلماء (م 628 ق.) در آغاز این دوره قرار دارد. مجالس
حاوی نکات بسیار دربارۀ مشرب صوفیان است.(۳) مولانا در مجالس سبعه به
شیوه خطیبان عمل کرده، در آغاز کلام، قاری آیهای از قرآن تلاوت کرده و
سپس مولانا ضمن شرح و تفسیر آن آیه، حدیثی از رسول اکرم(ص) را بر زبان
آورده و آن را با شعر و قصه پرورانده است. شباهت چشمگیری که بین اسلوب
مثنوی با شیوه بیان مجالس سبعه هست، وجود عناصر بلاغت منبری را در مثنوی
مولانا به طور بارزی قابل توجیه میسازد.(۴) مولانا در آوردن آیات و
اشارات مجمل در مکتوبات و مجالس سبعه از حد متعارف فراتر رفته و گاه موجب
اطاله کلام شده است.(۵) وعظ در خانواده مولانا و نزدیکان او شایع بوده؛ از
خاندان و اطرافیان او از پدر، معارف، از شمس تبریزی، مقالات، از سید
برهانالدین محقق ترمذی، معارف، از خود او مجالس سبعه و فیه ما فیه، و از
پسرش معارف، از یادگارهای این میراث خاندانی است. کلام مولانا، در مجالس،
ساده و دور از هرگونه آرایش و پیرایش است ولی در عین سادگی چنان به مهارت
سخن پرداخته که بیتردید باید او را در ردیف اول فصحای زبانآور فارسی
قرار داد.(۶) از مجالس سبعه مولانا در فهم مثنوی بهره بسیار میتوان
برد.(۷) مجالس سبعه با وجود اشتمال بر نکات اخلاقی و عرفانی و به رغم لحن
صوفیانه معتدلی که در آن هست، شور و هیجان مثنوی و غزلیات مولانا را
ندارد.(۸) شاید مولانا در مجالس میخواسته است در حد افهام و عقول مستمعان
سخن بگوید.(۹) و شاید هم هنوز خود را در جاده شریعت بیشتر محدود میدیده
است.(۱۰) مجالس در واقع، نمونهای از وعظ و شریعت و حفظ آن به وسیله
مولانا ست. پس از وفات سید برهانالدین محقق (638 ق.) تا دیدار شمس (642
ق.)، مولانا بر جاده اهل شریعت و علمای ظاهر میرفت و به درس و بحث بیش از
عشق و ذوق و آنچه لازمه جذبه و سلوک صوفیانه بود، علاقه نشان میداد.(۱۱)
مجالس
سبعه، به احتمال قوی، پیش از دیدار مولانا با شمسالدین تبریزی به صورت
موعظه و خطابه فراهم شده است. میدانیم که مولانا، به نوشته فریدون
سپهسالار، پس از دیدار با شمس دست از درس و وعظ شست.(۱۲) پس از این دیدار،
اگر گاهی به درخواست بزرگان و صلاحالدین به منبر میرفت، نادر بود.(۱۳)
بازخوانی مجالس سبعه به سبب وجود اشعاری از ولدنامه (= ابتدانامه) گویی به
وسیله سلطان ولد انجام گرفته است. با توجه به آنکه ولدنامه را سلطان ولد
پس از وفات کریمالدین بکتمر (691 ق.) به نظم در آورده است، میتوان
احتمال داد که مجالس سبعه را هم در فاصله آن سالها تدوین کرده باشد.(۱۴)
مولانا
در هفت مجلس، خطابههای هفتگانۀ خود، هفت مساله را مد نظر داشته و آنها
را با اتکاء به آیات و احادیث و اشعار گویندگان دیگر و سرودههای خود
بررسی کرده است:
1. مردم به تباهی گرائیدهاند و جامعه به فساد. چاره در چیست؟
2. چگونه میتوان از گناه دوری جست؟
3. قدرت ایمان به چیست؟
4. بندگانی که خود را فدای دیگران میکنند، چه جایگاهی دارند؟
5. ارزش علم در چیست؟
6. پرتگاه غفلت کدام است؟
7. اهمیت و جایگاه عقل.(۱۵)
ویژگیهای عمده این کتاب عبارتاند از:
1. راهگشای فهم مثنوی است.
2. سادگی زبان، گذشته از آغاز خطبهها و مناجاتها.
3. هر پیام مقتضای حال مجلس و زمانی خاص است.
4. سادهتر از فیه ما فیه است و تسلط مولانا را بر کلام خطابه میرساند.
5. نمونهای از متون قرن هفتم فارسی است.
6. مطالب مثنوی را در مجالس هم مییابیم، اما نثر مجالس سادهتر از مثنوی و مفهومتر از آن است.
فیه
ما فیه، امّا، کتابی است که تدوین آن بعد از وفات مولانا (672 ق.) انجام
گرفته و طبعا ً نامی هم که بر آن نهاده شده است از مولانا نیست. از همین
رو در نسخ قدیم گاه آن را الاسرار الجلالیه و گاه فیه ما فیه
خواندهاند؛(۱۶) نامی که چندان جا افتاده نیست. در ظهریه برخی از نسخههای
خطی ابیاتی نوشتهاند که در آنها فیه ما فیه به کار رفته است. به گمان
فروزانفر نام این کتاب را از قطعۀ زیر که در فتوحات مکیه محییالدین بن
عربی (چاپ بولاق، جزو دوم، صفحۀ 777) آمده است، گرفتهاند.
کتاب فیه ما فیه بدیع فی معانیه اذا عایفت ما فیه رایت الدرّیحویه(۱۷)
شیخ
زینالعابدین حائری مازندرانی، در دیباچهای که به فیه ما فیه (چاپ سنگی،
1334 ق.) نوشته، آورده است که این مجموعه ( فیه ما فیه) را بهاءالدین ولد،
فرزند مولانا، گردآوری کرده و «به ملاحظۀ عظمت قدرش که تحدید نمیتوانست
نمود و زیادتی قیمتش که بینهایت بود، به اسمی معیّن و وصفی مشخّص محدود
نفرمود، اقتباس از آیۀ فاوحی الی ربّه ما اوحی نموده . به فیه ما فیه
مسمّی نمود."(۱۸) در تأیید این نکته سیوطی مینویسد: "( ما اوحی) جبرئیل
الی النّبی (ص) و لم یذکر الموحی تفخیماً لشانه."(۱۹) این کتاب را الو بیگ
عبدالوهّاب در ازبکستان به نام Icingdegiler icingdedir ترجمه کرده است که
بار اول، در سال 1997 و بار دوم در سال 2003 چاپ شده است.(۲۰) در زبان
انگلیسی تا جایی که من میدانم، چند بار ترجمۀ آن منتشر شده و آرتور جی.
آربری آن را با عنوان Discourses of Rumi ترجمه کرده است. تاکستون
(Wheeler M. Thackston) نیز آن را به نام Sign of The Unseen به انگلیسی
برگردانده است.(۲۱) بهتر آن بود که در ترجمۀ تاکستون نام کتاب به
انگلیسیزبانان توضیح داده میشد. حتی برای فارسیزبانان هم معنای فیه ما
فیه روشن نیست. ترجمۀ تحتاللفظی آن باید "در آن است آنچه در آن است،" یا
با تصرف در مصراعی از شعر هاتف اصفهانی "در او هست آنچه هست در او" باشد.
سالها پیش که مجالس سبعه را منتشر کردم، زیر عنوان کتاب آن را «هفت
خطابه» نامیدم. امّا، آیا مناسبتر نیست به پیروی از آربری فیه ما فیه را
سخنرانیهای مولوی بنامیم؟
در
مورد نامگذاری این کتاب مناسب است اشاره شود که کتابی به نام معارف از
سلطان ولد پسر مولانا چاپ شده،(۲۲) و در ترکیه هم با عنوان معارف Maarif
به چاپ رسیده است.(۲۳) در چاپ سنگی فیه ما فیه به صورت جلد دوم افزوده شده
است.(۲4) در حروفچینی مجدد آن هم عیناً از چاپ سنگی پیروی کردهاند.(۲5)
برای پایان دادن به بحث وجه تسمیه کتاب، باید یادآوری کرد که در قرن
چهارم، ابوسهل محمد بن محمد بن علی انهاری نیز کتابی به نام فیه ما فیه
داشته است.(۲6) شاید بتوان احتمال داد که محییالدین بن عربی هم در
استفاده مکرر خود از عبارت فیه ما فیه به آن کتاب نظر داشته است.
از
فیه ما فیه در فهرستها بیش از چهل نسخه معرفی شده است. برخی از آنها
تاریخ کتابت ندارند. بر پایۀ بررسی خط و کاغذ نسخهها، تاریخ استنساخ
تقریبی آنها را حدس زدهاند. قدیمترین نسخهای که تا کنون شناخته شده،
نسخۀ شماره 2760 متعلق به کتابخانۀ فاتح استانبول است. این نسخه به خط حسن
بن شریفالقاسم بن محمدبنالحسن السمرقندی الحنفی الهمامی المولوی در غره
ذیالحجه سال 716 ق. کتابت شده است و تا پایان فصل 44، یعنی تا پایان صفحۀ
170 تصحیح مرحوم فروزانفر را دارد. از نظر ترتیب تاریخی، نسخۀ شماره 5408
متعلق به کتابخانۀ فاتح استانبول، مورخ 751 ق.، نسخۀ دوم است. نسخۀ شماره
79 کتابخانۀ موزه مولانا، در قونیه، که حاوی هفت رساله از مولانا و
اطرافیان اوست و همۀ رسالات به خط یک کاتب است، با آنکه فیه ما فیه در این
مجموعه تاریخ کتابت ندارد، اما چون مجالس سبعه در این کتاب در سال 753 ق.
به پایان رسیده، فیه ما فیه هم در همین سال و یا حتی پیشتر از سال یاد
شده استنساخ شده است. در حاشیه یکی دو برگ آن - به احتمال زیاد - به خط
کاتب افزوده شده است: "نقل من خطه الشریف قدس الله سرّه اللطیف و کتب من
ها هنا الی خمسه صفحات." و در برگی دیگر: "وجد بخط خلیفته ..." دیده
میشود. قید نخستین، اندکی بعید به نظر میآید. به این دلیل که مولانا
مثنوی و دیوان کبیر را هم تقریر میکرده است و تحریر آنها را دیگران به
عهده میگرفتند. دیگر نسخۀ کتابخانه مرحوم عزّت قویون اوغلو در قونیه است
که در سال 760 ق. به پایان رسیده است. من مشخصات کتابشناسی این نسخه را
نمیدانم و آن را شخصاً ندیدهام. دیگر نسخۀ شماره 2111 کتابخانۀ موزه
مولانا در قونیه است. ظاهراً، این نسخه که در سال 819 ق. به کتابخانۀ
آرامگاه مولانا اهدا شده، پیش از سال 788 قمری که سال وفات امیر
ساتیالمولوی که نسخه به وی تعلق داشته، کتابت شده است. سپس نسخۀ شماره
567 کتابخانۀ سلیمآغا در استانبول است که مرحوم فروزانفر آن را نسخۀ بدون
تاریخ و از قرن هشتم دانسته است.(۲7) این نسخه ترقیمه دارد و چنین است:
"تم الکتاب بعون الله الملک الوهّاب کتبه العبد الضعیف النحیف الفقیر
المحتاج الی رحمه الله تعالی محمود بن حاجی سونج بک الحاج ترجانی فی غرّه
جمادی الاخر سنه ثمان و ثمانین و سبعمائه" [آ 302].(۲8) نسخۀ 1614،
سلیمانیه اسد افندی، از سده هشتم است. نسخه مرحوم اصغر مهدوی، مورخ 877
ق.،(۲9) نسخۀ متعلق به مرحوم فروزانفر 888 ق.،(30) نسخۀ کتابخانۀ ملی
ایران، از سده نهم هجری،(۳1) نسخۀ مرحوم بیانی از 1308 ق.(۳2) و جدیدترین
نسخۀ خطی از سال 1333 ق. خط علی گَرَگانی است.(۳3) یادآوری باید کرد که
نسخههای دیگری هم هست که فهرست هم شدهاند ولی در فهرست کتابشناسی مولوی
نشدهاند.(۳4)
از
بررسی اقدم نسخهها معلوم میشود که در این نسخهها از نظر محتوا چندان
تفاوتی نیست؛ تقریباً همۀ نسخهها یکساناند، جز آنکه برخی فصلهای عربی
را نقل نکردهاند و بعضی نظیر قدیمترین نسخه مقدار قابل اعتنایی از مطالب
را ندارند. طرز تنظیم آن به تمام و کمال شبیه کتاب معارف بهاءالدین ولد
پدر مولوی است(35) و به پیروی از آن کتاب فصلبندی شده است، اما در اکثر
نسخهها شماره فصل نیست. نسخۀ شماره 79 شماره فصل هم دارد؛ دیگر نسخهها
در ابتدای هر فصل کلمۀ «فصل» را با قلم جلی نوشتهاند. در همین نسخۀ شماره
79 در بخشی تحت عنوان بعضی از سخنان مولانا در فهرست آغاز مجموعه(۳6)
مطالبی آمده است که در دیگر نسخهها نیست؛ ابتدای کتاب از صفحۀ 63 تا 180
شماره فصل دارد. بخش پایانی شماره فصل ندارد. هر بخشی با فاصله از بخش
بعدی جدا شده است. این بخش مطابق اصل نسخه به 66 قسمت بلند و کوتاه تقسیم
شده است. از 74 فصل، فصلهای 22، 29، 39، 42، 46، 47، و 71– یعنی 7 فصل –
_و از بخشهای 66 گانه بخشهای 5، 11، 20، 22، 27، 34، 36- 43، 49، 52-58
، 64-66 – یعنی 31 بخش – به عربی و بقیه به فارسی است که در لابلای آنها
هم آیات، احادیث و ابیات عربی آمده است.
اغلب
فصل ها به شیوۀ پرسش و پاسخ و به اقتضای حال نوشته شده و هیچ ارتباطی با
فصل پیش از خود ندارد و قسمتهایی هم خطاب به معینالدین پروانه است.(۳7)
گاهی مطلبی با یک قصه، یک واقعه یا یک سخن از مولوی یا شرح موضوعی که
پیشتر سابقه داشته یا تفسیر آیه و حدیثی شروع میشود و به دنبال آن به
مطالب گوناگون پرداخته میشود و گاه بدون مقدمه مطلبی طرح میشود.(۳8)
در
فیه ما فیه اطلاعاتی هم میتوان از ولایت، قوم و تبار مولانا، به دست
آورد، از جمله آنکه شعر و شاعری، به گواه فیه ما فیه،(۳9) در میان قوم و
تبار مولانا چندان پسندیده شمرده نمیشده است.(40) بهرغم آنکه مولانا
شعر گفتن را نمیستاید، وی یکی از پر شعرترین شاعران فارسیگوی است؛ چنان
که اگر نسخۀ مثنوی مورخ سال 677 ق. را ملاک قرار دهیم، 25676 بیت و اگر
نسخه قونیه را برای دیوان کبیر – بدون ابیات مکرر – مدّ نظر داشته باشیم،
40291 بیت دارد که جمعاً بالغ بر 65967 بیت میشود. مولانا میگوید: "این
یاران نزد من میآیند، از بیم آنکه ملول نشوند، شعری میگویم تا به آن
مشغول شوند؛ وگرنه من از کجا، شعر از کجا."(۴1)
فیه
ما فیه، همانند دیگر آثار مولانا، ستارهای از کهکشان اندیشۀ مولاناست. هر
پنج اثر او در کنار هم، از یک نظر، کلی منسجم را تشکیل میدهند، منتهی هر
یک از این پنج جزء ویژگیهای خاص خود را هم دارد. فیه ما فیه از بسیاری
جهات به مجالس سبعه شباهت دارد. اما مجالس از آثار دوره پیش از دیدار وی
با شمس است. فیه ما فیه به گواهی محتوای آن، به تعبیری، از آثار دوره کمال
مولاناست که آفرینش آن با مثنوی، و بخش هائی از دیوان کبیر مقارن بوده
است. در این باب میتوان به رویدادهایی اشاره کرد که در فیه ما فیه
بازتاب یافتهاند و زمان وقوع آن رویدادها معلوم است. مثلاً، در پایان فصل
اول، سخت بر معینالدن پروانه میتازد که با مغولان همدست شده و مردم مصر
و شام را قربانی کرده است. این فصل هرچند در ابتدای کتاب قرار دارد، اما
به حدود سال670 / 1270 که سالهای پایانی حیات مولاناست، مربوط میشود. یا
در فصل 52، بیتی از مثنوی را که در دفتر دوم آمده است، تفسیر میکند و
چون این دفتر در پانزدهم رجب سال 662 / 1264 آغاز شده، پس این مجلس بعد از
پایان یافتن دفتر دوم مثنوی برپا گردیده است.
پیشتر
اشاره شد که در آثار منثور مولانا نشان بهرهوری او از میراث سخنوری و
خطابۀ خاندانش به چشم میخورد. این نشان در مجالس سبعه بیشتر است. اما
فیه ما فیه هم در این زمینه آثار بارزی دارد. عبارات این کتاب بسیار
روان، زودیاب و روشن است. این نکته نشان میدهد که مبنا و مبداء آن بیان
ملفوظ است نه مکتوب.(۴2) مولانا در توسل به تمثیلات و قصص و استفاده از
امثال و حکم متداول در عصر خود، مهارت خاص دارد.(۴3) هرجا مطالب مثنوی با
فیه ما فیه مناسبت پیدا میکند، آن مطالب زودتر فهمیده و معلوم میشود،
چنانکه گویی این قسمت از فیه ما فیه شرحی است که مولانا بر مثنوی نوشته
است.(۴4) مطالب مثنوی از کنایات و تعبیرات دقیق عاری نیست؛ فیه ما فیه
از این قیود عاری و بر کنار است.(۴5) خلاصه آنکه از فیه ما فیه که گاهی
معارف و گاهی مقالات و گاه الاسرار الجلالیه و غیر آن خوانده میشود، در
کشف پارهای اسرار مثنوی فوایدی کمنظیر به دست میآید.(۴6) حتی تا وقتی
که نسخۀ صحیح و کهنه از کلیات به دست نیاید، میتوان به یکی دو راه در
تشخیص اشعار مولانا توسل جست: یکی از آنها مراجعه به کتب قدیم مانند فیه
ما فیه، معارف سلطان ولد، مثنویهای ولدی، مناقبالعارفین افلاکی و شرح
کمالالدین حسین خوارزمی بر مثنوی و امثال آن است.(47)
در
پایان، برای ارائه نمونه، بخشی کوتاه از مثنوی را همراه با قطعهای از
فیه ما فیه که گویی شرح ابیات مثنوی است، نقل میکنیم: مولانا در مثنوی
فرموده است:
هرچه محسوس است او رد میکند وآنچه نا پیداست مَسنَد میکند
عشق او پیدا و معشوقش نهان یار بیرون، فتنه او در جهان
این رها کن عشقهای صورتی نیست بر صورت، نه بر روی ستی
آنچه معشوق است صورت نیست آن خواه عشق این جهان، خواه آن جهان
آنچه بر صورت تو عاشق گشتهای چون برون شد جان چرایش هشتهای؟
صورتش بر جاست این سیری زچیست عاشقا واجو که معشوق تو کیست
آنچه محسوس است اگر معشوقه است عاشقستی هر که او را حسّ هست
چون وفا آن عشق افزون میکند کی وفا صورت دگرگون میکند؟
پرتو خورشید بر دیوار تافت تابش عاریتی دیوار یافت
در کلوخی دل چه بندی ای سلیم واطلب اصلی که تابد او مقیم
(مثنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر دوم، 702-711)
و همو در فیه ما فیه میگوید:
صورت
فرع عشق آمد که بیعشق این صورت را قدر نبود. فرع آن باشد که بیاصل
نتواند بودن. پس الله را صورت نگویند؛ چون صورت فرع باشد، او را فرع نتوان
گفتن. گفت: "که عشق نیز بیصورت متصور نیست و منعقد نیست. پس صورت فرع
باشد." گوییم چرا عشق متصور نیست بیصورت، بلکه انگیزندۀ صورت است. صد
هزار صورت از عشق انگیخته میشود، هم ممثّل هم محقّق، اگر چه نقش بینقاش
نبود و نقاش بینقش نبود، ولیکن نقش فرع بود و نقاش اصل.(ص 139)
پانوشتها:
۱. گولپینارلی، مولانا جلال الدین، چاپ چهارم، ص ۴۱۳ و بعد.
۲. مکتوبات، ص ۲۴۳ و بعد.
۳. ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات، جلد 3، بخش 2، ص ۱۱۵۲.
۴. عبدالحسین زرینکوب، سرّ نی، جلد 1، ص 126.
۵. صفا، همان، جلد 3، بخش 2، ص 1207.
۶. همان، جلد 3، بخش1، ص ۴۷۰.
۷. زرینکوب همان، جلد 1، ص 114.
۸. همان، ص 99.
۹. همانجا.
۱۰. همانجا.
۱۱. همانجا.
۱۲. رسالۀ سپهسالار، تصحیح سعید نفیسی، ص 6۵-6۴.
۱۳. شمسالدین احمد الافلاکی، مناقبالعارفین، جلد1، ص 10۵.
۱۴. مولویه پس از مولانا، ص 70.
۱۵. مجالس سبعه، تصحیح سبحانی، پیشگفتار، ص 13.
۱۶. صفا، همان، جلد 3، بخش 2، ص 1206.
۱۷. فیه ما فیه، تصحیح فروزانفر، مقدمه، ص یب.
۱۸. فیه ما فیه، چاپ سنگی، ص 2-1.
۱۹. تفسیر الجلالین، صفحه 698.
02.
Adnan Karaismailoğlu, Mevlana Bibliyografyasi., p. 95.
۲۱. همان، ص 96.
۲۲. معارف.
۲۳.
Maarif Sultan Veled, Meliha Anbarcioglu Tercuman
۲۴. فیه ما فیه، چاپ سنگی، صفحهگذاری مجدد، بعد از صفحۀ 330، 1-193.
۲۵. فیه ما فیه، ناشرین کتب ایران، ضمیمه یا صفحه شمار مجدد.
۲۶. شفیعی کدکنی، مقدمۀ غزلیات شمس، زیر چاپ، ص 108.
۲۷. فیه ما فیه، فروزانفر، مقدمه، ص ز.
۲۸. Fih-i-ma Fih, p. xii.
۲۹. احمد منزوی، فهرست نسخههای خطی فارسی، جلد 2، بخش 2، ص1307.
۳۰. فیه ما فیه، فروزانفر، مقدمه، ص ط.
۳۱. همان، ص ح.
۳۲. همان، ص ط.
۳۳. ماندانا صدیق بهزادی، کتابشناسی مولوی، ص ۵۵۹.
۳۴. به عنوان نمونه ن. ک. به: نسخۀ مورخ 1033 در کتابخانۀ دانشگاه استانبول.
۳۵. صفا، همان، جلد 3، بخش 2، ص1206.
۳۶. نسخۀ خطی 79. (؟)
۳۷. بدیعالزمان فروزانفر، مولانا جلالالدین، ص ۲۴۳؛ عبدالباقی گولپینارلی، مولانا، چاپ چهارم، ص ۴۱۲.
۳۸. صفا، همان، جلد 3، بخش 2، ص206.
۳۹. فیه ما فیه، فروزانفر، ص 74.
۴۰. زرینکوب، همان، جلد1، ص 117.
۴۱. فیه ما فیه، پیشین، ص ۷۴.
۴۲. صفا، همان، جلد 3، بخش 2، ص 1206.
۴۳. همان، بخش یک، ص ۴۷۰.
۴۴. فروزانفر، مولانا جلالالدین، ص ۲۴۴.
۴۵. همانجا.
۴۶. زرینکوب، همان، جلد 1، ص ۱۱۴.
۴۷. فروزانفر، مولانا جلالالدین، فروزانفر، ص ۲۴۴.
منابع:
شمس
الدین محمد افلاکی العارفی، مناقب العارفین، با تصحیحات و حواشی و تعلیقات
به کوشش تحسین یازیجی (آنقره: دوره دو جلدی، 1976-1980).
عبدالحسین زرینکوب، سرّ نی، نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، 2 جلد، (تهران: انتشارات علمی، 1364).
فریدون سپهسالار، زندگینامه مولانا جلالالدین (رسالۀ سپهسالار)، با مقدمۀ سعید نفیسی (تهران: اقبال، بیتا.).
جلالالدین سیوطی، تفسیر الجلالین و بذیله اسباب النزول للسیوطی (دمشق: مکتبه الملاح، 1389 / 1969).
ماندانا صدیق بهزادی، کتابشناسی مولوی (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1380).
ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، بخش 1-2، چاپ چهارم ( تهران: انتشارات فردوسی، 1362).
بدیعالزمان فروزانفر، مولانا جلالالدین محمد مولوی (تهران: انتشارات معین، 1385).
عبدالباقی
گولپینارلی، مولانا جلالالدین، زندگانی، فلسفه، آثار و گزیدهای از
آنها، ترجمه و توضیحات، از توفیق ﻫ . سبحانی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی
و مطالعات فرهنگی، چاپ چهارم، 1384).
احمد منزوی ، فهرست نسخههای خطی فارسی، جلد 3 (تهران: موسسۀ فرهنگی منطقهای، 1350).
-------، فهرستواره کتابهای فارسی، جلد هفتم، بخش اول (تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1382).
مولانا جلالالدین رومی، تقریرات حضرت لسان العارفین جلالالدین محمد مولوی رومی (تهران: شرکت سهامی ناشرین کتب ایرانی، بیتا).
------، فیه ما فیه، تصحیح و توضیح توفیق ﻫ. سبحانی (زیر چاپ).
------
کتاب فیه ما فیه، از گفتار مولانا جلالالدین محمد مشهور به مولوی، با
تصحیحات و حواشی بدیعالزمان فروزانفر، چاپ دهم (تهران: امیر کبیر، 1384).
------،
کتاب مستطاب فیه ما فیه، از تقریرات حضرت لسانالعارفین مولانا مولوی
رومی، قدس سرّهالعزیز، به سعی و اهتمام جناب شریعت مآب آقا میرزا هاشم
خوانساری (1330 ق.).
------، مجالس سبعه ( هفت خطابه)، مولانا جلالالدین رومی، با تصحیح و توضیحات توفیق ﻫ . سبحانی (تهران: کیهان، 1365).
------، محمدرضا شفیعی کدکنی مقدمه غزلیات شمس.
------، مکتوبات، مولانا جلالالدین رومی، تصحیح توفیقﻫ . سبحانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1371).
Meliha Anbarcioğlu, (Çeviren), Maarif, Sultan Veled (Istanbul, 1984)
Abdulbaki Gölpınarli, (Çeviren), Fîh-i-mâ fîh, Mevlana Celaleddin (Konya, 2001; Istanbul: emzi Kitabevi, 1959).
Adnan Karaismailoğlu, et. al., eds. Mevlâna Bibliyografyası (Konya: Konya Il Kültür ve Turizm Müdürlüğü Yayınları, 2006).
Mehmet
Önder, et. al., eds. Mevlâna Bibliyografyası, 2 vols., Türkiye is
Bankasi Kültür ayinlari (Ankara: Tisa Matbaacilik Sanayii, 1973
ایران نامه - شماره ۱ و ۲ تابستان ۸۸
زیاد خوب نبود مطلب نداره.
کشته منو وب پر طرفدارو پر مخاطبت!!!!علاقه مردمو به ادبیات تحسین میکنیم...!!!!یه خورده برو تو کار عشقی و پلیسی مخاطب خودش جذب میشه!!!!