«لالایی» نخستین پیمان آهنگین و شاعرانه ای است که میان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پوید و تاثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گیرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و این آرزوها آن چنان بی تشویش و ساده بیان می شوند که ذهن شنونده در این که آن ها آرزو هستند یا واقعیت، بی تصمیم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود.
«لالایی»
ها از جمله ادبیات شفاهی هر سرزمینی هستند، چرا که هیچ مادری آن ها را از
روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آن که بدانند از کجا و چه گونه، آن
ها را می دانند. انگار دانستن لالایی و لحن ویژه ی آن از روز نخست برای
روان زن تدارک دیده شده است.
زن مادر باشد یا نباشد، لالایی و لحن
زمزمه ی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نیست در خواندن آن ها درنگ می
کند، برای این است که بهانه ی اصلی خواندن را فراهم نمی بیند، اما بی گمان
اگر همان زن بر گاهواره ی کودکی بنشیند، بی داشتن تجربه ی قبلی، بدون این
که از زمینه ی شعر و آهنگ خارج شود، آن ها را به کمال زمزمه می کند. گوِیی
که روان مادرانه از همان آغاز کودکی به زن حکم می کند که گوشه ای از ذهنش
را برای فراگیری این ترانه های ساده، سفید بگذارد.
شاید بتوان گفت که
لالایی ها طیف های رنگارنگی از آرزوها، گلایه ها و نیایش های معصومانه ی
مادرانه هستند که سینه به سینه و دهان به دهان از نسل های پیشین گذشته تا
به امروزیان رسیده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده
اند، به گونه ای که تا کنون هیچ ترانه ی دیگری نتوانسته جایشان را بگیرد.
در حقیقت لالایی ها - این دیرپاترین ترانه های فولکلوریک - آغاز گاه ادبیات زنانه در پای گاهواره ها هستند که قدمت شان دیگر تاریخی نیست، بلکه باستان شناختی است.
از دو بخشی که هنگام خواندن یک لالایی به دست می آید، یعنی آهنگ و شعر، آهنگ
به کودک می رسد و شعر از آن مادر است. زیرا آن چه از نظر شنیداری برای
کودک گاهواره ای دارای بیش ترین اعتبار است. ضرب آهنگ لالایی است، وگرنه
همه می دانیم که شعر لالایی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد
کودک گاهواره ای آن را دریافت نمی کند. تنها زمزمه و لحن گیرای مادر است
که به کودک لذت می دهد و او را می خواباند. مادر چه خوش صدا باشد و چه
نباشد، کودک با زمزمه ی او الفتی به هم می زند و لحن او چون جویباری در
گوش های کوچکش حظ و طراوت می ریزد.
از طرفی دیگر تجربه نشان می دهد که
کودکان با این که با لالایی بزرگ می شوند، هرگز شعر آن را یاد نمی گیرند و
ذهن خود را موظف به فراگیری لالایی نمی کنند و زمانی هم که به حرف می
آیند، هرگز لالایی را به عنوان ابزار خیال خود به کار نمی گیرند. حتا
دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برایش لالایی نمی خوانند بلکه بیش تر
سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنیت بدهند. زیرا در هنگام بازی
بیش تر می خواهند عروسک را دریابند، نه این که او را بخوابانند. اما اگر
همین دخترکان بخواهند خواهر یا برادر کوچک تر خود را بخوابانند، بر اساس
داشتن روان مادرانه، حتمن برایش لالایی می خوانند.
آهنگ لالایی ها نیز تناسب مستقیم با نوع گاهواره و وسعت تاب آن دارد و چون نوع گاهواره در شهرهای ایران مختلف است، از این رو لحن زمزمه ی مادران نیز متناسب با آن متفاوت می شود. مثلن گاهواره هایی که در جنوب و نقاط مرگزی ایران برای خواباندن کودک به کار می رود، «ننو» نام دارد که بی گمان این واژه از کلمه ی ننه گرفته شده است [*] (چون گاهواره را مادر دوم کودک نیز می گویند.) ننوها را به جایی می بندند. چنان که یک لالایی ملایری می گوید :
که در مجموع یعنی غروب هنگام، تو را لالایی می گویم و للویت (= نانو = ننو) را بر شاخه ی درختی می بندم. (ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٦)
برای
بستن ننو در اتاق اغلب دو میخ بزرگ به دو زاویه ی روبروی هم، به دیوار
اتاق می کوبند و گهواره را که معمولن از جنس چرم یا پارچه ی سختی است، با
طناب های محکم عَلـَم می کنند. وسعت تاب این گاهواره بسیار زیاد است، یعنی
با یک تکان دست، از این سوی اتاق تا آن سوی دیگر تاب برمی دارد و گاه صدای
تاب گهواره و حتا صدای کلیک میخ طویله با زمزمه ی لالایی می آمیزد، که حال
و هوای خوشی به وجود می آورد.
اما
گاهواره های شمالی، که به آن ها گاره (= گهواره) می گویند، از چوب است و
زیر آن حالت هلالی دارد و تقریبن هم سطح زمین است. تکان های «گاره» کوتاه
و پشت سر هم و مقطع است.
اما شعر لالایی ها از آن مادر است، زیرا
مادر با خواندن لالایی در حقیقت با کودک گاهواره ای خود گفت و گو می کند و
اگرچه می داند که او سخنش را نمی فهمد، اما همین قدر که کودک به او گوش
فرا می دهد برایش کافی است. شعر های لالایی ها اگرچه بسیار ساده است و
گاهگاهی هم از وزن و قافیه خارج می شود، اما از نظر درون مایه ی احساسی
بسیار غنی و همواره حامل آرزوهای دور و نزدیک مادر است و از نظر مضمون نیز
چندان بی زمینه نیست،
به طور کلی لالایی ها را می توان به شیوه ی زیر دسته بندی کرد:
١- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات می سپارد:
(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران، برگ ٢١۷)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٩١)
٢- لالایی هایی که مادر آرزو می کند، کودکش بزرگ شود، به ملا برود و با سواد شود:
(ترانه های ملی ایران، برگ ١٤۷)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٢)
٣- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش به ثمر برسد:
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨۷)
٤- لالایی هایی که مادر در آن ها به کودک می گوید که با وجود او دیگر بی کس و تنها نیست:
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ ٢٩)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٦)
۵- لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش بزرگ شود و همسر بگیرد و او عروسی اش را ببیند:
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٦)
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٨)
گاه در این دسته از لالایی ها رگه هایی از حسرت و رشک ورزی به چشم می خورد:
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷٣)
٦- لالایی هایی که مادر آرزو می کند هنگامی که کودکش بزرگ شد قدرشناس زحمات او باشد:
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨۷)
اما خود پیشاپیش می داند که کودک فراموش خواهد کرد:
(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران (هدایت)، برگ ٢١۷)
۷- لالایی هایی که مادر در آن ها از نحسی کودک و از این که چرا نمی خوابد گلایه می کند. این لالایی ها گاه لحنی ملامت بار، گاه عصبی و گاه طنز آمیز دارد:
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷۵)
نمونه ی دیگر:
(همانجا)
نمونه ی دیگر:
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ ٢٩)
گاهی
در این دسته از لالایی ها، مادر پای «لولو» را هم به میان می کشد و از او
کمک می گیرد. روانشناسی این دسته از لالایی ها بسیار جالب است، چون مادر
با شگردی که به کار می گیرد، لولو را از بچه می ترساند، نه بچه را از لولو
! و در ضمن یک اعتماد به نفس لفظی هم به کودک می دهد. مثلن می گوید:
«
لولو برو ! بچه ی ما خوب است. می خوابد.» یا « تو از جان این بچه چه می
خواهی ؟ این بچه پدر دارد و دو شمشیر بر کمر دارد.» و خلاصه چنین است و
چنان:
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ های ١٩٠-١٩١)
نمونه ی دیگر:
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷۵)
نمونه ی دیگر:
(همانجا)
نمونه ی دیگر:
(گذری و نظری در فرهنگ مردم، برگ٣٣)
٨- در دسته ی دیگری از لالایی ها مادر افزون بر آن که کودک را با کلام ناز و نوازش می کند، لالایی را به نام او مُهر می زند:
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷٣)
نمونه ی دیگر، ترجمه ی یک لالایی ترکمنی:
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ ٣٢)
٩- دسته ای از لالایی ها واگویه ی داستان کوتاهی است. از این رو طولانی تر از یک لالایی کوتاه چهار خطی است:
(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران (هدایت)، برگ ٢١٨)
این لالایی توسط شاعر معاصر منصور اوجی به این صورت هم ضبط شده است:
(کتاب هفته، شماره ی١٣)
گاهی این لالایی های داستان گونه، زمینه ی مذهبی دارند:
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٩٢)
١٠- بسیاری از لالایی ها از نظر جامعه شناسی ارزشی ویژه دارند. مثلن در بیشتر لالایی ها مادر ضمن نوازش کودک و مانند کردن او به همه ی گل ها - حتا گل قالی ! - به این اشاره دارد که پدر کودک بیرون از خانه و مادر تنها است:
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٣)
نمونه ی دیگر:
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ۷۷٣)
یا در این لالایی که مادر شادمانی خود را از آمدن مرد خانه به کودک می گوید:
(همان جا)
این لالایی ها افزون بر آن که به پیوندهای عاطفی میان زن و شوهر اشاره می کنند، نشانگر بافت خانوادگی و چه گونگی وظایف پدر و مادر در آن زمان ها هم هستند.این که پدر برای فراهم آوردن هزینه ی زندگی باید بیرون از خانه باشد و مادر مسوول امور داخل خانه و به ثمر رساندن کودکان است.
١١- برخی از لالایی ها - بی آنکه عمدی به کار رفته باشد - اشاره ی واضح به روابط بازرگانی دوره ی خود دارد:
دکتر باستانی پاریزی در مورد این لالایی کرمانی می گوید:
«این ترانه، اشاره ی جالبی دارد به کالایی که از سیستان به کرمان آمده و آن پر قوست. سیستان به علت وجود هیرمند و دریاچه ی هامون، مرکز تجمع قو و مرغابی و پرندگان دیگر دریایی بود و سال ها مردم سیستان علاوه بر حصیر بافی از جگن، کالای عمده ای را که صادر می کردند پر بود و این پر از طریق راه میان بُر میان سیستان و خبیص (شهداد کنونی) حمل می شد».
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، پانویس برگ ١٩١)
١٢- بعضی از لالایی ها به موقعیت جغرافیایی شهر و خانه ی کودک اشاره می کند.
مانند لالایی زیر از اورازان که یک نکته ی فلسفی نیز در خود پنهان دارد و مادر ضمن خواندن آن به کودک هشدار می دهد که عمر به شتاب آب روان می گذرد:
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٤)
١٣- در برخی از لالایی ها که از مفاهیم عمیق و زیبا سرشارند، مادر آن گونه با کودک گهواره ای خود درد دل می کند و از غم ها و نگرانی های خود به او می گوید که گویی با یک آدم بزرگ سخن می گوید.
مانند لالایی زیر که نشانگر آن است که پدر مرده و فرزند روی دست مادر مانده است. در این لالایی مادر از اندوه این عشق از دست رفته و از تنهایی ناگزیرش برای کودک شِکوه می کند. این لالایی با تمامی لطافتی که دارد بیانگر یک زندگی به بن بست رسیده است:
(کتاب کوچه، دفتر اول حرف ب، برگ ۷۷٤)
یا این لالایی دیگر که از بی وفایی ها و تنگناها حکایت دارد:
(همان جا)
١٤- بسیاری از لالایی های کردی، بلوچی، آذری و دیگر نقاط ایران به سبب گویش محلی خود نگهدارنده ی زبان سرزمین خود هستند و واژگان و اصطلاحاتی که در آن ها به کار رفته قابل درنگ است.
این لالایی ها اگر با گویش خود خوانده شوند حال و هوای پر شوری به دست می دهند و برگردان آن ها نیز تا حد گیج کننده ای زیباست. از قبیل این لالایی بلوچی که تکرار ترجیع بند «... در خواب خوش فرو روی» آن را دلنشین تر می کند :
(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨۵)
یا ترجمه ی این لالایی بسیار زیبای ترکی که معنایش درنگ می طلبد:
(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ٣۵)
در
لالایی خصلتی است که آن را تنها روان زنانه دریافت می کند. مادر لالایی را
از خود آغاز می کند و در آن لحظه به جز به کودک و گهواره و حال دل خویش به
چیز دیگر نمی اندیشد. او روایت دل خود را می خواند ممکن است این روایت قصه
ی جامعه باشد، ممکن است نباشد. حتا اگر هم باشد، این مادر نیست که آن را
به جامعه تعمیم می دهد، بلکه خود لالایی است که قصه ی دیگران هم می شود.
از این رو بسیاری از شاعران مرد که سعی کرده اند، لالایی بسرایند، در این
زمینه موفق نبوده اند، چرا که لالایی را از اجتماع آغاز کرده اند یا به
زبان ساده تر لالایی را دستاویز گفته های اجتماعی خود کرده اند که از خصلت
این ترانه های ساده بیرون است.
در میان لالایی های سروده شده توسط شاعران مرد که حضور این خصلت را دریافته اند، می توان تنها به لالایی دکتر «قدمعلی سرامی»
شاعر معاصر اشاره کرد که از احساسی شگفت انگیز برخوردار است. دریغمان می
آید که از کنار این لالایی ناخوانده بگذریم. پس نوشتار را با یادآوری بخشی
کوتاهی از آن به پایان می بریم:
منابع:
١- تاریخ ادبیات کودکان ایران (ادبیات شفاهی و دوران باستان) جلد اول، محمد هادی محمدی و زهره قایینی - نشر چیستا – تهران ١٣٨٠.
٢- ترانه و ترانه سرایی در ایران - محمد احمد پناهی «پناهی سمنانی» - انتشارات سروش - چاپ اول ١٣۷٦.
٣- ترانه های ملی ایران - پناهی سمنانی - ناشر مؤلف - چاپ دوم زمستان ١٣٨٦.
٤- فرهنگ عامیانه ی مردم ایران - صادق هدایت - به کوشش جهانگیر هدایت - نشر چشمه تهران - چاپ سوم – پاییز ١٣۷٩.
۵- کتاب
کوچه (جامع لغات، اصطلاحات، تعبیرات، ضرب المثل های فارسی) - حرف ب، دفتر
اول - احمد شاملو - انتشارات مازیار – تهران ١٣۷٨.
٦- گذری و نظری در فرهنگ مردم - سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - انتشارات اسپرک - تهران - چاپ اول – پاییز ١٣۷١.
http://aryaib.blogfa.com/
سلام
من هم یک وبلاگ شخصی دارم
که در مورد مسائل شخصی و کارهای جدیدم مطلب می نویسم
البته نیاز به فلش پلیر ورژن 10 دارید که بتوانید وبلاگم رو کامل و بی نقص ببینید
برای شروع فعالیتم در وب نیاز به حمایت وبلاگ های ایرانی دارم، که من رو لینک کنند و رتبه وبلاگم رو بالا ببرند تا با طرح های ایرانی ام هنر سنتی/مدرن ایران رو به ایرانی های خارج از کشور نمایش بدهم
به همین دلیل این نظر رو به وبلاگتون ارسال کردم تا اگر از وبم خوشتون اومد برای حمایت و پشتیبانی وبم رو لینک کنید
می توانید موافقت یا مخالفتتون رو در قسمت نظرات وبلاگم مطرح کنید
در صورت موفقت لطفاً وبلاگم رو با نام "ستاره های سرخ" و یا با نام انگلیسی RedStars لینک بفرمایید..
همچنین خوشحال می شوم اگر راجع به کارهام نظرتون رو ارسال کنید،..
هر چند مدت یک کار جدید در وبلاگم قرار می دهم که می توانید با دنبال کردن وبلاگم کارهای جدیدم رو مشاهده کنید
با تشکر