یک شعر از اکبر اکسیر
رخش، گاریکشی میکند
رستم، کنار پیاده رو سیگار میفروشد
سهراب، ته جوب به خود میپیچید
گردآفرید، از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق میزنند
ابوالقاسم برای شبکه سه، سریال جنگی میسازد
وای …
موریانهها به آخر شاهنامه رسیدهاند!!