شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم
شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم

جستاری در ادبیات داستانی معاصر عرب

جستاری در ادبیات داستانی معاصر عرب

خداداد ابراهیمی               به نقل از  مجله الفبا(نشریه داخلی حوزه  هنری سازمان تبلیغات اسلامی)
دیباچه
نام و آوازة اهل قلم و داستان پردازان ممالک عربی درمیان ادبیات داستانی معاصر جهان کم رنگ و بی‌جلوه است. اما تعدادی انگشت‌شمار ازنویسندگان معاصر عرب آثاری درخور تأمل به نگارش درآورده‌اند که پرداختن به زندگی، شخصیت و آثار آنان امری ضروری به نظر می‌رسد. هر چند فقدان ترجمه‌های قابل اعتماد، منابع و مآخذ کافی و تعداد کارشناسان ادبیات داستانی عرب از دشواریهای پرداختن به این مقوله است، با این همه در این مجال، از منظر ادبیات داستانی معاصر جهان به ادبیات داستانی معاصر عرب نیم‌نگاه خواهم داشت.
 

  

شاید قدیمی‌ترین داستان مکتوب قصة مصری «دو برابر» باشد که در قرن 33 پیش از میلاد مسیح بر پاپیروس نوشته شده است. از سوی دیگر داستان و قصه از آغاز در قرآن شریف تجلی یافته است و بیشتر آیه‌ها و سور آن ریشه در یک داستان هدفدار دارد و از آن جمله می‌توان به احسن القصص یعنی قصة یوسف و زلیخا اشاره کرد. داستان‌نویسان عرب در آغاز تکنیکهای لازم را لحاظ نمی‌کردند و اغلب داستانها ساده‌انگارانه پرداخته می‌شدند و از وحدت، فوریت، کلیت، واقع‌نمایی، ایجاز و ... برخوردار نبودند، تا اینکه بعدها با تحول وتطور ادبیات، داستان‌نویسی در جوامع عرب نیز چهرة هنری و نوین خود را از پس نقاب سنت‌گرایی، نشان داد. در ادبیات عرب نوگرایی پس از حملة ناپلئون به مصر در سال 1798 م. شروع شد. این حمله باعث برخورد و فعل و انفعالات سیاسی ‌ـ فرهنگی غرب و شرق در مقابل یکدیگر شد. بر همین مبنا سوریه نیز از فرهنگ و هنر و ادبیات غرب تأثیر گرفت و رفته رفته شعر و داستان در کسوتی جدید در این ممالک نضج گرفت و آثاری چون «العبرات» (اشکها) اثر منفلوطی مصری، قصة زینب، اثر هیکل بک، بازگشت روح، نوشتة توفیق‌الحکیم و بین‌القصرین اثر برجستة نجیب محفوظ خلق شد و نویسندگانی پرکار و توانا نظیر جبران خلیل جبران، نقولا حداد (نویسندة سوری و سردبیر روزنامة السیدات و الرجال) استعداد و نبوغ نویسندگی خود رانشان دادند.
اولین نمونه‌های قصه‌نویسی در ادبیات عرب با نوولهای تاریخی شروع شد. جرجی زیدان در این زمینه آثار متعددی آفرید. ابومسلم خراسانی، عروس فرغانه، فاجعة رمضان، صلاح‌الدین ایوبی و ... از آثار اوست. از آنجا که در ادبیات کلاسیک عرب، قالب قصه‌نویسی نوین وجود نداشت، لذا آنها در این خصوص رو به سوی قالبهای غربی آوردند. چندی نگذشت که بر تعداد قصه‌نویسان افزوده شد و آثاری از زبانهای فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی ترجمه شد. العبرات منفلوطی، الایام طه حسین، الاطلال تیمور، ابنه المملوک ابی حدید از نوولهای معروف عربی محسوب می‌شد. در این میان دکتر «هیکل‌بای» یا هیک بک بیشتر از دیگران به تکنیک نویسندگی توجه کرد، اما سایر نویسندگان توجهی به رابطة بین شخصیت و طرح داستان نداشتند. باید توجه داشت که قصه‌نویسی نقش عمده‌ای در ترمیم سبک نثر عربی داشت. افرادی چون حسین هیکل بای، احمد امین، مازنی، و توفیق‌الحکیم تأثیر زیادی در ساده کردن سبک نثر عربی داشتند.
ادبیات داستانی مصر
قصه‌نویسی و داستان پردازی در مصر از قدمت بیشتری برخوردار است، به طوری که قصة دو برادر مصری (33 سال پیش از میلاد مسیح) به وسیلة نویسنده‌ای نامعلوم نگاشته شده است.
کُندی جریان قصه‌نویسی مصر وعدم پیشرفت آن با توجه به تمدن بزرگ مصر معلول عواملی چون بهره‌گیری از ترجمه‌های تلخیصی غرب و اتکا بر الگوهای کهن و قراردادی بود. تشنگی مردم مصر نسبت به قصه وداستان وتعهد و رسالت بعضی از نویسندگان مصری باعث شد که نهضت قصه‌نویسی مصر، به تدریج خود را از قید و بند آزاد سازد و به طور پراکنده ومنفرد به تکامل و پیشرفت برسد. گسترش قصه‌نویسی مصر از نظر کاربرد اصطلاح «قصه» بیشتر به آثاری اطلاق می‌شود که حالت افسانه‌ای دارند و فارغ از الگوی قصه‌نویسی هستند. یکی از گرایشهای مهم نویسندگان مصری حسن وفاداری نسبت به قالبهای سنتی و پیوند عناصر جدید با این قالبها است. این گرایش با نوعی ترکیب نامتعادل و غیر عادی در اولین رمان مصری «عذرای هند» نوشتة احمد شوقی (1933-1868 م.) دیده می‌شود. مصطفی لطفی المنفلوطی، توفیق الحکیم، هیکل‌بای، جرجی زیدان و سرانجام نویسندة پرآوازة جهان نجیب محفوظ از داستان‌نویسان به نام مصر محسوب می‌شوند.
نجیب محفوظ (فرزند دو تمدن)
یکی از بزرگ‌ترین و شاخص‌ترین نویسندگان عرب نجیب محفوظ است که جایزة نوبل را در سال 1988 برای اعراب به ارمغان آورد. او در آغاز طرحهای کوچکی از زندگی معاصر را در مجله‌های ادبی به چاپ رساند که از تأثیر وتأثرات جوانی متین وهوشیار نسبت به عرصه‌های کشمکش و تراژدی در زندگی دیگران حکایت می‌کرد.
نجیب محفوظ به هنگام دریافت جایزه‌اش از فرهنگستان سوئد این گونه خود را معرفی کرد: «من فرزند دو تمدن هستم، یکی تمدن فرعونی ودیگر تمدن اسلامی»
 
داستانهای کوتاه محفوظ متأثر از آثار مصطفی لطفی المنفلوطی بود. روشن است که حتی در آن زمان، بر خلاف بسیاری از معاصران خود که همچنان داستان منثور را به عنوان یک قالب ادبی به چشم حقارت می‌نگریستند، محفوظ داستانهای خود را وسیله‌ای برای تنویر افکار و اصلاح و بهبود جامعه می‌دانست. آن احساس تعهد اخلاقی و دلبستگی به اندیشه‌ها و انگیزه‌های دیگران که در داستانهای اولیة او دیده می‌شود، وجه امتیاز همة آثار متأخر او نیز هست و سهم عمدة توجه و احترام وسیعی که او از آن سود می‌برد، مرهون همین احساس است. از میان آثار ترجمه شده او می‌توان به «شرارت شیطان»، «روز قتل رئیس جمهور» و «کوچة مَدَق» و از میان آثار ترجمه نشدة وی می‌توان به «خماره القط الاسود» (میکدة میمون سیاه) و «الحب فوق هضبه الهرم» (عشق بر بلندی تپه) اشاره کرد.
کوچة مَدَق (1947)
رمان «کوچة مَدَق» حکایت محله‌ای است قدیمی و فقر زده در قلب مصر. حمیده دختری جوان است و بزرگ‌ترین آرزویش فرار از این محلة نکبت‌بار و رسیدن به یک زندگی ایده‌آل و پرآسایش است. عباس حلو، جوانی است پاک‌سرشت که دچار عشق حمیده می‌شود، اما یک زندگی ساده و ابتدایی مانند مردمان معمولی طبقة پایین جامعه دارد. عباس برای برآوردن خواسته‌های حمیده به استخدام ارتش انگلستان درمی‌آید و ... اما این همة داستان نیست. داستان، داستان زندگی کسانی است که هر یک دغدغة خود را دارد. «کوچة مَدَق» محل برخورد خیر و شر، پاکی و پلیدی، عشق و سالوس است. در این رمان مانند بسیاری از آثار محفوظ، زمان در قالب شخصیت کوچه و محله‌ای بی‌مرگ در آمده و کانون مرکزی حوادث داستان شده است. کوچه‌ای که در آن دایرة زندگی و مرگ جاودانه در دور و تسلسل است و آمال و آرزوها و تراژدی ساکنان خود را یکسره، با بی‌تفاوتی نظاره می‌کند. رمان چه بسا درام زندگی بشر را یکسره در کانون دید خود قرار داده است، و این حاصل صنعت‌کاری ادبی با مهارتی تکان‌دهنده است. اما در کوچة مَدَق نیز، مثل نفس زندگی، آن قدر شور و نشاط و رنگ‌آمیزی وهیجان هست که به این چشم‌انداز فانی و زودگذر، روح و حیات ببخشد.
جبران خلیل جبران (ستیزه‌گر هنجارهای سنتی)
جبران در سال 1883 میلادی در «بکاری» لبنان به دنیا آمد. مادرش فرزندان خود را از لبنان به ایالات متحده برد و پدرش برای کار در لبنان باقی ماند. جبران درچهارده سالگی برای تحصیل ادبیات عرب به مدت دو سال به لبنان بازگشت و پس از آن دوباره راه آمریکا شد. آشنایی او با عکاسی هنرمند به نام «اف دی» در این زمان, نقطة عطف زندگی او شد. جبران در بیست سالگی مادرش را از دست داد و پس از آن تحت حمایتهای مالی خواهرش (که او نیز نویسنده و نقاش بود) قرار گرفت. در سال 1904 خلیل جبران اولین نمایشگاه هنری خود را در «بوستون» برپا کرد. اولین کتاب او نیز سال بعد به نام «الموزیکا» به چاپ رسید. در سال 1912 به نیویورک رفت و وقت خود را صرف نوشتن و نقاشی کرد. جبران از سال 1918 بیشتر آثار خود را به زبان انگلیسی نوشت، به طوری که تحولی اساسی در ادبیات سالهای 1920 تا 1930 پدید آورد. شیوة نگارش او که ترکیبی از زیبایی و معنویت بود به عنوان سبک «جبرانیسم» در ادبیات معاصر ثبت شده است. خلیل جبران انجمنی به نام «المهجر» را برای نویسندگان عرب پایه‌گذاری کرد که زمینه‌ای برای ایجاد تحول اساسی در ادبیات محافظه‌کارانة عرب محسوب می‌شد. جبران در دهم آوریل 1931, درچهل وهفت سالگی بر اثر ابتلا به بیماری کبد در نیویورک درگذشت. جبران در وصیت نامه‌اش تمام امتیاز و درآمد حاصل از آثارش را بهبود وضعیت روستای زادگاهش ـ بکاری ـ اختصاص داده است معروف‌ترین اثر این نویسندة بزرگ «پیامبر» است که 26 رسالة شاعرانه و گوشه‌ای از تجربه‌های شخصی وی را دربرمی‌گیرد. این کتاب به بیش از سی زبان زنده دنیا ترجمه شده است. «حروف آتشین» او مشتمل بر مجموعة داستان, مقاله, شعر سپید و نمایشنامه است. حمام روح, دیوانه, کتاب کوچک عشق و فرزانگی از دیگر آثار اوست. و داستانهای کوتاه «یوحنای مجنون», «وردة الهانی», «مارتا, دختر لبنان» «بنفشة بلند آرزو», «حجله گاه عروس» و «بالهای شکسته» از داستانهای موفق ادبیات عرب محسوب می‌شوند.
طرح داستان حجله‌گاه عروس
داستان حجله‌گاه عروس, حکایت عشق است. عشقی که از صدای فاصله‌ها متولد می‌شود و دلدادگی و شوریدگی عشاق به نحوی پر جذبه به نمایش درمی‌آید. در داستان «حجله‌گاه عروس», دختری جوان, دوراندیش, پاکدل و زیبا پیش از آنکه حقیقت معنای زناشویی را دریابد با مردی ثروتمند ازدواج می‌کند. دختر, تلخی ازدواج تحمیلی را می‌چشد و در التهابی جانگداز بر خلاف همة سنتهای مرسوم, شوهر را ترک می‌گوید و به محبوب واقعی خود که همانا عشق راستین است می‌پیوندد. در دو قصه «حجله گاه عروس» و «خلیل کافر» روح سنت ستیزی خلیل جبران به اوج می‌رسد و ضمن ارائة عشقی راستین, برضد کشیشان فئودالیزم, جهالت و بدعتهایی را که در آیین پاک حضرت مسیح راه یافته به جنگی تمام عیار برمی‌خیزد. در یک کلام داستانهای کتاب «حجله‌گاه عروس» و «خلیل کافر» برضد هنجارها وقوانین ستمکارانة اجتماعی و دینی سر به شورش برداشته و با آن به مخالفت برخاسته است. به طور کلی این دو داستان بیانگر ستیز جدی اندیشه‌های وی با فئودالیزم سیاسی و سنتهای محرف دینی است.
ادبیات داستانی فلسطین
حلیم برکات

ادبیات داستانی درسرزمین مقاوم فلسطین با نامهای چون حلیم برکات و غسان کنفانی معرفی می‌شود. حلیم برکات در داستان «شش روز», مسئلة وابستگی را در زندگی این تبار پیش می‌کشاند. حلیم برکات, شخصیت اصلی خود «سهیل» را در کورة بحران, در قلب مصیبت و در لحظة برنده‌ای ازتاریخ فاجعه, به بار می‌آورد. سهیل یکی از فرزندان روستای «دیرالبحر» است که یهودیان به آن هشدار دادند یا خود را تسلیم کند, یا نابودی همیشگی را به جان خریدار شود. رویداد بنیادی داستان «شش روز» همان مصیبت دیرالبحر در برابر هشدار دشمن است.
سهیل در داستان «شش روز» در یک بحران قرار می‌گیرد. آیا وابستة اروپای تن‌آسا شود؟, یا نسبت به ارزشهای سرزمینش تعهد داشته باشد و در مهی از امید و یأس, گریز و مبارزه, مرگ و زندگی و دوستی و خودپسندی گم شده شود؟ سهیل به دختری به نام «ناهده» که هم‌کیش او نیست دل سپرده است و ... به هر حال حلیم برکات در داستان «شش روز» کوشش خود را روی بافت زمانی و مکانی متمرکز می‌کند و ازآنجا است که تک گویی درونی, پایه بنیادی کار هنری او می‌شود.

غسان کنفانی
«مردان آفتاب» یکی از آثار برجستة کنفانی درحوزة ادب مقاومت است. او سرگذشت این مجموعة بشری را به میان می‌آورد, مجموعه‌ای که زورگویان زمین را از زیر پایش بیرون کشیده, برای او تنها امید «زنده ماندن» به جا گذاشته‌اند. «مردان آفتاب» ابوقیس و اسعد و مروان هستند که توانسته‌اند خود را به شهر بصره درعراق برسانند و از آنجا به کویت بگریزند, شاید به یک زندگی آرام و خالی از رنجهای مکرر زمین دست یابند. این سه مرد روی هم, ملت آوارة فلسطین را نمایش می‌دهند. هر کدام فاجعة ویژه خود را دارد. اما هر سه در یک فاجعة بزرگ گرفتار مرگ هولناک می‌شوند. سه مرد داستان «مرد آفتاب» برای عبور از پاسگاه‌های مرزی به ناچار و به صورت قاچاق خود را درون یک تانکر نفتکش مخفی می‌کنند. با عبور از پاسگاه اول و دوم و طی یک سلسله حوادث پرکشش, مردان آفتاب درداخل نفتکش خفه می‌شوند و رانندة نفتکش بر سر مردگان فریادی بلند می‌زند که پژواک آن در بیابان غریو می‌افکند.
- چرا بر دیوار نفتکش نزدید؟ چرا بر دیوار زندان مشت نکوفتید؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
شاید پیام داستان این باشد که چرا سردمداران عرب بر دیوارة ارابة مرگ مشت نمی‌کوبند؟ چرا بر دیوار استعمار و اشغالگران نمی‌زنند؟ سهیل در پایان «شش روز» به افسر دشمن هشدار می‌دهد که خاکستر, زمین را باور می‌سازد و ابوالخیزران (رانندة نفتکش) بر مردان آفتاب فریاد می‌زند که چرا بر دیوار زندان مشت نکوفتید, چرا؟
از این دو پایان ناخوش, امید بزرگی نزد حلیم برکات شکوفا می‌شود که «شش روز» او روز هفتم نزدیکی خواهد داشت و آن روز, روز آزادی خواهد بود و نیز «مردان آفتاب» غسان کنفانی به درون نفتکش مرگ نخواهند خزید, بلکه راه را به سوی خورشید زندگی خواهند گشود.
به طور کلی شخصیت‌ها در قصه‌های نویسندگان فلسطینی به سوی رئالیسم انتقادی پیش می‌روند. درواقع درون‌مایة اصلی اغلب قصه‌های نویسندگان فلسطینی مسئلة اشغال فلسطین و مقاومت و پایداری در برابر دشمن است, چنانچه «خلیل سواحری» در داستان «قهوه‌خانة باشوره» احساسات خواننده را در عشق به وطن برمی‌انگیزد و نفرتی عمیق از دشمن به وجود می‌آورد.
«جمال بنوره» نیز در حکایت «جدی و الشی گم شده», اعمال وحشیانه و بی‌رحمانة دشمن غاصب را نسبت به زنان و کودکان بی‌دفاع ترسیم می‌کند. سبک نویسندگان فلسطینی اغلب ساده و به زبان مردم کوچه وبازار است. همان مردمی که قهرمانان راستین فلسطین به شمار می‌آیند و در قصه‌ها تجلی می‌یابند.
ادبیات داستانی الجزایر
محمد دیب
از پیشگامان داستان‌نویسی نوین در الجزایر است. سه داستان او «خانة بزرگ», «آتش‌سوزی» و «تون» (دستگاه قالیبافی) دفتر خاطرات مردم الجزایر به شمار می‌آیند. داستان «تابستان آفریقایی» از دیگر آثار دیب است که از استواری هنری وافری برخوردار است. دیب در «تابستانی آفریقایی» به آن گره گاه سنتی که بحران را به اوج می‌رساند و از آنجا پله پله رو به سوی گشایش پایانی می‌آورد, گرایش ندارد. او ساختار فنی خود را از شخصیت‌ها می‌تند، به این صورت که یکی را یک یا دو گام همراه می‌کند و سپس او را رها می‌سازد و به شخصیت دوم وسوم می‌پردازد, آن‌گاه از نو به سوی شخصیت اول رو می‌آورد.
شخصیت «زکیه» به وسیله محمد دیب دنبال می‌شود. زکیه کارنامة پایان تحصیلات دبیرستان را کسب کرده و می‌خواهد شغل آموزگاری را برگزیند, اما خانواده از او می‌خواهد که ازدواج کند.
آن‌گاه نویسنده به شخصیت دوم رومی‌آورد. او کشاورزی است به نام «مرحوم» که سوار بر الاغ است و به سوی شهر می‌تازد و نمی‌خواهد سربازان مسیر راه خود را ببینند. او سربازان فرانسوی را دیده بود که سراسیمه می‌دویدند و با رگبار و خون و مرگ, خیابانها را به گورستان تبدیل می‌کردند.
محمد دیب در ادامه ما را به شخصیت سوم منتقل می‌سازد, به مردی که نیاز به نشانه‌های توانگری ندارد و او «بابا علال» است که صبح زود صدای در خانه‌اش به گوش می‌رسد و ناگهان با مردی روبه‌رو می‌شود که به او آرامش می‌بخشید و او را به سوی مردی به نام «سیلکا» راهنمایی می‌کند تا نزد او پنهان شود... دیری نمی‌پاید که نویسنده ما را به نزد شخصیت‌های گذشته باز می‌گرداند. ما را به نزد «مرحوم» باز می‌گرداند و او را می‌بینیم که بر خرش نشسته و به روزهایی می‌اندیشد که او را به جاهای بلند رساندند. محمد دیب در پایان «تابستان آفریقایی» ما را به آغاز آن, به نزد زکیه و پدر و مادر بزرگ و دایی و پسر عموی وی باز می‌گرداند. محمد دیب در این داستان استعمار فرانسوی و منظره‌های پایداری مردم الجزایر را به نمایش می‌گذارد.
مالک حداد
حداد یکی دیگر از چهره‌های داستان‌نویسی الجزایر است. داستان «شاگرد و درس» ژرف‌ترین نگارگریهای هنرمندانه او از این تناقضهای خونبار است که درون او را بریان کرده است. مالک نگارش خود را از کلمه آغاز کرده و سپس به جمله می‌رسد و آن‌گاه به دیگر بافتهای داستانی کار خود می‌پردازد و در واقع داستان نوعی سخن گویی درونی با خویشتن ـ مونولوگ ـ است. «شاگرد و درس» در گوهر خود, تک‌گویی درونی دراز دامنی است, زیرا در سراسر داستان جز با یک چهره آن هم از یک پزشک الجزایری پیر که تک و تنها زندگی می‌کند, آشنا نمی‌شویم. دخترش که گاه‌گاهی به چشم می‌خورد جز خیالی چرخنده در دل و مغز وی نیست و ... به هر حال داستان بر حول محور پایداری در برابر دشمن پیش می‌رود و آلام و آمال یک ملت, هنرمندانه به تصویر کشیده می‌شود.

ادبیات داستانی سوریه
فرهنگ و ادبیات سوریه سالهای متمادی تحت تأثیر غرب بود. در واقع نهضت غرب‌گرایی در سوریه سریع بود و در بیشتر جوامع مسیحی, خاصه جامعة لبنان توسعه یافته بود. هواداران آن مبلغان ومکاتب آنها بودند که نسل جوان را تحت نفوذ تفکر اروپایی درآورده و بررسی و مطالعة آثار غرب و خاصه آثار فرانسوی را بین آنها اشاعه دادند. این نهضت در مراحل اولیه‌اش, از نظر غربگرایی توسعة زیادی یافت و نوعی تعادل سست ایجاد کرد. مشهورترین شخصیت این دورة آغازین،احمد فارس الشریاق بود. او تعالیم اولیه‌اش را در سوریه گذراند و تحت‌تأثیر غرب‌گرایی مصر قرار گرفت.
به هر حال موج ترجمه‌های غربی اعم از شعر وداستان و نمایشنامه ابتکار عمل را از نویسندگان نوپای سوری گرفت. و به همین دلیل سوریه نتوانست نویسندگان بزرگ و مطرحی را وارد حوزة ادبیات داستانی جهان کند.
غادة السمان, غادة السمان نویسنده, شاعر و متفکر معاصر سوریه است. درسال 1942 در دمشق زاده شد. پدرش دکتر احمدالسمان رییس دانشگاه سوریه و وزیر آموزش و پرورش بود.
غادة از دانشگاه سوریه لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت. فوق‌لیسانی خود را در دانشگاه آمریکایی بیروت و دکترایش را در رشتة ادبیات انگلیسی دانشگاه لندن گذراند. مدتها استاد دیدارگر, در دانشگاه دمشق بود. آن‌گاه برای همیشه کار مطبوعاتی را برگزید. او در حال حاضر به عنوان نویسندة ستون نویس (
Columnist) به صورت هفتگی در مجله عربی الحوادث, قلم می‌زند و صفحة ویژة او با نام (لحظه‌های رهایی) طرفداران فراوانی دارد. این بانوی پرکار برای نشر آثارش یک مؤسسه انتشاراتی تأسیس کرده است که تنها آثار خودش را منتشر می‌کند.
بیشتر آثار نظم ونثر غادة السمان به زبانهای زندة دنیا ترجمه شده است. به ویژه داستانهای کوتاهش بهزبانهای انگلیسی, روسی, فرانسوی, آلمانی, یوگوسلاوی, لهستانی, اسپانیایی, ارمنی, ایتالیایی و ... برگردانده شده است.
غادة در مقاله‌ای با عنوان «نامه‌ای عاشقانه برای خوانندة ایرانی» که در مجلة الحوادث منتشر کرده است می‌گوید: «راز درون مرا که در شعرهایم پنهان داشتم, تنها ایرانیها کشف کردند.»
او بعد از جنگهای لبنان به پاریس مهاجرت کرده است و اکنون در پاریس زندگی می‌کند. همسرش دکتر داعوق استاد دانشگاه است و تنها فرزندش حازم سالهای آخر دانشگاه را تمام می‌کند. غادة السمان آثار نظم و نثر بسیاری دارد که از آن میان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
-
 عیناک قدری (چشمانت سرنوشت من است), 1962                          - اعلنت علیک الحب (بر تو اعلان عشق می‌کنم), 1967
-
 رحیل المرافیء القدیمة (کوچ بندرهای قدیمی), 1973                       - حب (عشق), 1973
-
 کرابیس بیروت (کابوسهای بیروت), 1976                          - اشهد عکس الریح (شهادت می‌دهم برخلاف باد), 1987
-
 بیروت 75, 1995                             - لا بحر فی بیروت (در بیروت دریایی نیست), 1995
-
 عاشقة فی مبحرة (زنی عاشق در میان دوات), 1995                           - رسائل الحنین الی الیاسمین (غمنامه‌ای برای یاسمنها), 1996
-
 القلب نورس وحید (دل, چلچله دریایی تنهایی است), 1998                  - الابدیه لحظه حب (ابدیت لحظة عشق است), 1999
منابع و مآخذ.
1-
 کتاب کوچک عشق و فرزانگی, جبران خلیل جبران, ترجمة بهمن رحیمی/مسعود خالقی‌راد، تهران: شادان, 1380
2-
 ادبیات نوین عرب, پروفسورهامیلتون کیب, ترجمه یعقوب آژند, تهران: اطلاعات, 1366
3-
 شکوفایی داستان کوتاه, صفدر تقی زاده, تهران: علمی، 1372
4-
 رؤیا و کابوس, شعر پویای معاصر عرب, ترجمه دکتر عبدالحسین فرزاد، تهران: مروارید, 1380
5-
 ادب مقاومت, دکتر غالی شکری, ترجمة محمد حسین روحانی, تهران: نو, 1366
6-
 خواب, نجیب محفوظ, ترجمة محمدرضا مرعشی پور, تهران: فرهنگ و اندیشه, 1377.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد