شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم
شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم

قرآن ـ عشق ـ آزادی در شعرفارسی دری افغانستان

                                                                 محمدافسررهبین

قرآن ـ عشق ـ آزادی

در شعرفارسی دری سه دههء پسین افغانستان

 

 

     شعر فارسی دری از آغاز تا هنوز گرویده ء سه آخشیج درخشان ( قرآن ـ عشق ـ آزادی), بوده است و شاعران این پهنه با شگردها و شیوه های گونه گون در کاربرد آنها پرداخته اند .

     از دوران حنظلهء بادغیسی تا سخنوران امروزی , همه گان به گونه یی گراینده و گرویدهء همین آخشیجان گوهرین بوده وبر روی همینها پنجرهء اندیشه را برگشوده و ترانه و قصیده و غزل تا نیمایی و سپید , بسیار و بیشمار سروده اند .

     رویکرد چشمگیر شاعران و سخنوران سه دههء پسین افغانستان به :قرآن ـ عشق ـ آزادی , هرچند شالودهء شعرکهن فارسی را باخود دارد , مگر رخدادها و دیگرگونیهای سالهای پسین درکشور , انگیزه های بنیادین را برای این گرایش فراهم آورده است .   

 

 

کودتای 7 ثور 1357 خورشیدی و به دنبال آن یورش ارتش سرخ به افغانستان , فروپاشی رژیم کمونیستی در 8 ثور 1371 و داغ شدن درگیریهای گروهی مجاهدین , یورش از جنوب و چیره گشتن طالبان بربیشترین بخشهای کشور, تافرودآمدن چتربازان امریکا و انگلیس و سربازان نیروی آرامش جهانی , همه و همه گان در گرایش سخنوران به قرآن و عشق و آزادی , انگیزه های بنیادین بوده اند .

شعر دوران جنگ افغانستان درچندین دیار دور از هم جان گرفت و به بالنده گی رسید که حوزه های آنرا میتوان به گونهء زیرین بخشبندی نمود .

1 ـ حوزهء درون کشور:

الف ـ در پهنهء فرمانروایی رژیم

ب ـ بیرون از پهنهء فرمانروایی رژیم ( سنگرها )

2 ـ حوزه های بیرون از کشور :

الف ـ حوزهء ایران

ب ـ حوزهء پاکستان

ج ـ حوزهء باخترزمین ( غرب )

برای شناختن و پی بردن به چند وچون این پندار , اینک رازمندیها و انگیزه های آنها را تک تک به بررسی میگیریم :

قرآن , پرورشگاه پندار و اندیشه

شعر فارسی دری همانگونه که در پار و پرار, نمودار داستانها و اسطوره های قرآنی بوده و بربنیاد گفته یی ( قرآن در زبان پهلوی ) سروده شده است ,در روزگار امروزین نیز این درونمایه را در خود سرشته دارد و فروغ سپهرینهء آن در سروده های سخنوران بیشمار , درخشش یافته است .

قرآنگرایی در سرود وسخن سه دههء پسین افغانستان , بیشترینه به دوگونهء زیرین بوده است:

ـ جهانبینی قرآنی :

برمسند اجلال کسانی که نشستند

پیمان تو و عهد خاوند شکستند

میثثاق به اهل ستم و کفر ببستند

با غیر ببستند و ز احباب گسستند

ازیار بریدند و ببستند به اغیار

ـ پیوستن به داستانها و اسطوره های قرآنی :

پایانهء راه دورم اینجاست

موسایم و کوه طورم اینجاست

عشقخدا یاخدایی عشق

عشقخدایی یکی از ویژه گیهای شعر سه دهء پسین افغانستان را میسازد . این یادگار همیشه ماندگار براین گنبد دوار , همچنان بردل و جان عاشقان امروزگار فرمانروایی داشته است و هرکشش و کوشش دیگر دربرابر آن فروکشته مانده و هرگرفتاریی دیگر درکنار آن رنگ باخته است.

پیدایش عشق در فرهنگ فارسی دری از همان نخست ها به دورشته پیوند داشته است :

1ـ عرفان و عشقخدایی

چون: ای عشق مقدس الهی ـ ای نور حضور ماه و ماهی

ای حکمروای ملک دلها ـ ای رونق تاج و تخت شاهی

درپیشگهء تو نیست ای عشق ـ جز داغ , چراغ عذرخواهی

ازعشق گریز نیست مارا ـ این است گناه بیگناهی

2 ـ بشرگرایی یا عشق زمینی

چون :

چون موج شط عشق چه بیتاب آمدی

با آیه های نور , سحرتاب آمدی

درچشمها شکوفهء ناز بهار عشق

دردستهات سورهء مهتاب آمدی



آزادی , حنجرهء کبود نه ! گفتنها

از آن پس که کششهای اهریمنی ستیزه خویا ن , و کشورکشایان و جهانسوزان اوج میگیرد مردمان ناتوان درسرزمینهایشان زیر هجوم جهانخواران می افتند , آزادی در پهنهء گستردهء گروهی رخ مینماید و کشورها برای رهایی از ستم جهانخواران , به نبرد میپردازند و آزادی درجای آرمان بزرگ میهنی درمی آید .

سخنوران آزادهء افغانستان ـ پس ازچیره گشتن لشکر سرخ برسرزمین شان ـ آزادی را خواستار میشوند و در راه به دست آوردن آن میرزمند و آنرا به نام آرمان بزرگ میهنی میستایند :

گردآوارهء خورشیدسوار , آزادی

تپش خون به رگ روح رهار , آزادی

بال پرواز غروری , سفر معراجی

برفراز فلقی آینه دار ,آزادی

سرانجام سخن اینکه ( قرآن و عشق وآزادی ) سه آخشیج گوهرین شعر سه دههء پسین افغانستان را میسازند , و دیوانهای سخنوران پارسی گوی این دوره انباشته از اینهاست .



1ـ جهانبینی قرآنی

سخنوران دارای جهانبینی قرآنی , نه تنها در سرودپردازی , که در همه زمینه های زنده گی قرآن را پشتوانهء اندیشه ء خود داشته اند و به فرمان ها و پرهیزها و رهنمودهای آن باور استوار داشته اند . این گروه از سخنوران بیشترینه در بیرون از قلمرو رژیم کمونیستی به سر میبردند , یا در سنگرهای جهاد ومقاومت جایگزین بودند , و یا هم با اندیشه های دولتمردان کمونیست و یاران یورشگر آنان ناسازگار بودند .

این گروه از شاعران که از سخنوران به نام رسیده و نوخاسته در حوزه های فرهنگی چند گانه پدید آمده اند , ویژه گیهای فرهنگ حوزه یی در سروده شایشان خیلی روشن نمودار است .

درپیشاپیش شاعران مقاومت سخنور فرزانه روانشاد خلیل الله خلیلی جای دارد که از آغاز جهاد با جنبش آزادیبخش مردم افغانستان همگام بوده است . گزینه های شعری ( ماتمسرا , درسایه های خیبر و اشکها وخونها ) او در بسا جایها با جهانبینی قرآنی آذین گردیده است :



برمسند اجلال کسانی که نشستند

پیمان تو و عهد خداوند شکستند

میثاق به اهل ستم و کر ببستند

باغیر ببستند و زاحباب گسستند

از یار بریدند و ببستند به اغیار

( 1 )

که اندیشهء این سرودهء خلیلی یادآور آیه (144) سوره (النسا ) وآیهء ( 28) سورهء ( آل عمران ) است .

به همینگونه هنگامی که خلیلی را داغ ودریغ سرزمینش درتهء ساتور ستمباره گان , به ستوه می آورد , سازمانهای جهانی را غوغاگران بیهودهء غارتگران میپندارد و گلایه های خود را اینگونه رنگ و بوی قرآنی میبخشد :

بردر آن نقش , به ارقام زر

خانهء تامین حقوق بشر

حامی پیمان شکنان گشت حیف

مدفن آمال جهان گشت حیف

اصل مساوات دروغی دگر

قصهءبی فرو فروغی دگر

اصل مساوات اگر هست راست

پس سخن شرقی و غربی چراست

نسبت انسان به جنوب وشمال

نیست نمایانگر نقص و کمال

داشتن رنگ سپید و سیاه

کار خدایست , نباشد گناه

(2)



که بازهم این دستور قرآنی : نه شرق نه غربی , نه شمال نه جنوب و نه سپید و نه سیاه , برای مسلمانها , سخن زبانگیر روزگار نیز گردیده است .

همانگونه که یادآور گردیدم , سرودپردازان بیشمار در حوزه های پنجگانه , با سودجستن از جهانبینی قرآنی , به سرودپردازی و سخنوری پرداخته و یگانهایشان سراسر به ( رسن خدا ) چنگ انداخته اند که ( داستانهای غرب ) گزینه ء شعریی از همین دسته ء شاعران است :

مشو خسته از مشکل زنده گی

بیاید پس از سختی آسوده گی

( 3 ) ـ

که این بیت اشاره است به آیه های 5 و6 سورهء انشراح (درگزینه همه جا از پیوند آیه ها یادشده است. )

یا :

از او آمدیم و به سویش رویم

به امید وصلش به کویش رویم

( 4 )

که این بیت به آیهء ( 156) سوره ء( بقره) اشاره آشکاردارد .

گزینه ء داستانهای غرب افزونتر از ( 200 ) جا , اشاره های روشن به آیه های قرآنی دارد و به شمارهء آیه وسوره نیز پرداخته است .

به همینگونه شماری از سخنوران , سروده هایی را بربنیاد جهانبینی قرآنی و دیدگاهی (مکتبی ) نیز آفریده اند . چون این :

(غیرت عشق) برآشفت , گل از سنگ شکفت

صد افق رنگ براین گنبد بیرنگ شکفت

غیرت عشق نتابید که یکتا باشد

یا که خورشید دراین معرکه تنها باشد

حیرت آلوده شبی بود گرفتار فسون

صبح شد , آینه لغزید زخورشید برون

نیمه شب چشمهء خورشید ازل گل شده بود

صبحدم آیه ای از آینه نازل شده بود

(عرشیان) زمزمهء تابش سرمد کردند

(فرشیان) آینه را ترجمه( احمد) کردند

(عشق) (آتش) شد و ما لایق تقطیر شدیم

جلوه یی کردو از( آن آینه) ( تکثیر) شدیم

( 5 )

که نمادهاو واژه های ( غیرت عشق , عرشیان , فرشیان , احمد , عشق , آتش , آن آینه , تکثیر) در بیتهای بالا نشان دهندهء قرآن باوری وآگاهی( مکتبی) شاعراز چگونه گی پیدایش پیامبر و ( حدیث ) ـ قدسی : لولاک لما خلقت الافلاک ـ را بازگو میکند .



2ـ داستانگرایی و اسطوره پردازی قرآنی :

داستانهای پیامبران وفرشته گان , (ابلیس و آدم ) , ( جنت و جهنم ) , که اسطوره های قرآنی نیز از آنها فروهیخته اند , در شعر سه دههء پسین افغانستان کاربرد فراوان یافته و برای شماری از سرودپردازان , تا جایی شگرد کار گردیده است .

یکی ازانگیزه های همه گیر شدن نامها ی داستانی و اسطوره یی قرآن در شعر این دوره و نمایش آنها در بیشمار گزینه ها و سروده ها , یورش شورویها به افغانستان بوده است .

مردم خداپرست افغانستان بربنیاد فرموده ها و رهنمودهای قرآن به نبرد و ستیز دربرابر روسها برخاستند و باردیگر دراین برهه از گاهنامه ءشان ( جهاد ) را اسطوره پردازی نمودند .

این را خود گواه بوده ایم که جوقه های مجاهدان هنگام شتافتن به نبرد گاه , یکایک از ته ء قرآن میگذشتند تا روانهایشان پاکیزه گی بیشتر یابند و تنها و دلهایشان نیرومندی و توان افزونتر گیرند .

به همینگونه سرودپردازان و ترانه سرایان مجاهد و ستیهنده نیز همنوا و همگام با رزمنده گان وسنگرداران درسایهء قرآن به سخنوری وترانه سرایی پرداختند که این قرآن ستایی و قرآنگرایی از یکسو همباوری آنان را به ( جهاد ) بازگو مینمود و از سویی نیز سروده هایشان را باروری و گیرایی بیشتر میبخشید .

سخنور دردمند این دوران هنگامی که به دورنما و درازنای جنگ فرساینده نگاه میکند , لب به سرایش میگشاید ونامها و نمادهای قرآنی را ینگونه به کار میبندد :

زچشمه سار افق خون تازه می جوشد

سپاه شب پی قتل ستاره میکوشد

زدشت واقعه بنگر غبار می آید

سمند عشق چرا بی سوار می آید

........

هنوز پیکر مجروح عشق , برصحراست

هنوز( کشتی بی نوح قوم ), بردریاست

کجاست نی که حدیث دیار خون گویم ؟

کجاست نی که زسر قصهء جنون گویم ؟

.....

هزاردزد مراین جاده را کمین کردند

سه چار بوالهوسی پیش از این چنین کردند

سراغ آب به دفترچهء سراب زدند

نخوانده قصهء (فرعون ) تن به (آب) زدند

به هوش باش برادر که داد میگذرد

شکوه ( تخت سلیمان ) به ( باد ) میگذرد

( 6 )

یا دراین بیتها :

زین( دوزخی) که قسمت ما (جاودان) شده

(نهری) به سمت (جنت) تان میتوان کشید

( 7 )

یا :

تنور ( نوح ) تنوری ز(قوم ) دل کندن

تنور ( کشتی ) و لنگر زآب و گل کندن

( 8 )

یا :

پایانهء ( راه دور) م اینجاست

(موسا ) یم و( کوه طور) م اینجاست

( 9 )

دربیتهای بالا سیدابوطالب مظفری از نامها وواژه های داستانی وهمبافت قرآن ( نوح و کشتی , فرعون و آب , تخت سلیمان و باد , دوزخ و جنت و موسا و کوه طور ) نمادهای برجستهء شعری پدید آورده ست و به اینگونه انگشتر سخن را نگین گوهرین نشانده است .

اسطوره پردازی و داستانگرایی قرآنی , درشماری از شاعران افزون بر بیانگری اندیشه , نشان دهندهء نیروی نمادسازی و زیباپسندی نیز میباشد . از اینرو جاگزینی نامها و سیماهای داستانی و اسطوره یی قرآن در سروده ها , همواره گویای جهانبینی قرآنی وقرآن پنداری سخنوران نمیباشد . زیرا این شیوه در سروده های شاعران (چبگرا ) نیز کاربرد فراوان داشته است . مانند این تکه از سروده ء ( الا یاخیمه گی ) :

نمیدانم چرا ای زن

چرا آن راز را چون دانه یی درکشتزار گفتگوهای شبانگه مان نیفشاندی

که هر شب سایهء ( قابیل ) را در کوچه های شهر میدیدی

..............

و من خود را به آ ب افگندم و تا ژرفنا رفتم

که تا شاید سراغ سکه های پاک چشمان ترا از ماهیان گیرم

یکی زان سکه ها را یافتم در کوچه یی از شهر ماهیها

مگر افسوس

که چونان ( سکهء یاران کهف ) افتاده بود از ارج

( 10 )

یا :



با ( شاهبال جبراییل )

و با (عصا ) ی ( شبان ساحل نیل )

به آن بلنداها نخواهم رسید

و آن( قله های گوگردینه )

وزش عبور گامهای اساطیریم را نخواهند شنود

( 11 )

که دراین تکه نماد ها و پیوند های ( شاهبال و جبراییل ) , (عصای و شبان ساحل نیل ) و ( قله های گوگردینه ) , برای هر قرآن خوانده یی داستان ( معراج محمد و جبراییل ) و ( موسا و کوه طور) را نمودار میسازد .

بایست گفت که اینگونه داستان گرایی و اسطوره پردازی در پهنهء سخنوری فارسی دری به پیشینه ها برمیگردد که سرودپردازان برای رسامندی و استواری سخن , ازآن سود جسته اند و دیوانهای سرودپردازان انباشته از آن اند .





عشقخدا یا خدایی عشق



عشقخدایی یکی از ویژه گیهای شعر سه دههء پسین افغانستان را میسازد . این( یادگار) همیشه ماندگار بر ( این گنبد دوار ) همچنان بر دل و جان عاشقان امروزگار فرمانروایی داشته است و هرکشش و کوششی دیگر در برابر آن فروکشته مانده و هر گرفتاری دیگر در کنار آن رنگ باخته است .

پیدایش عشق در فرهنگ فارسی از همان نخستها به دو رشته پیوند داشته است :

* عرفان و عشقخدایی

* بشرگرایی یا عشق زمینی

1 ـ عرفان و عشقخدایی :

در عشقخدایی و عشق عرفانی نیروی پنهانی جان و دل گرویده را به شورش وامیدارد و صدای بیصدایی اورا به سوی آفریدگارهستی فرا میخواند . چنان که در ( مبادی عرفان و تصوف ) میخوانیم :

" عشق راز آفرینش و چاشنی حیات و خمیرمایهء تصوف و سرمنشا کارهای خطیر در عالم و اساس شور و شوق و وجد ونهایت حال عارف است . "( 12 )

به پندار ( ابن عربی ) که مولوی و حافظ نیز همچنان می اندیشند :" آدمی تا دود پراگنده نگرددو عاشق نشود , شمع شبستان وجود و شایستهء عروج به مدارج کمال نمیگردد . " (13 )

از اینرو سخنوران عرفان پذیر سه دههء پسین نیز خمیرمایهء کارشان را از همین عشق برداشته اند.

در سروده های شماری از این دسته شاعران , این عشقخدایی و عشقگرایی گاه به پیمانه یی فزونی گرفته است که سراسر دیوان از انباشته از ( عشق ) است و ( عشق ) در جای آیینهء تمامنمای هستیی سخنور درآمده است :

ای عشق مقدس الهی

ای نور حضور ماه و ماهی

ای حکمروای ملک دلها

ای رونق تاج و تخت شاهی

درپیشگهء تو نیست ای عشق

جز داغ , چراغ عذرخواهی

از عشق گریز نیست مارا

این است گناه بیگناهی

( 14 )

یا :



به کبریایی عشق غیور و حسن تو سوگند

که جزبه درگهء نازت نبست نقش سجودم

یا :

با اینهمه فریاد رفیقی به جز از عشق

آگه نشد از شورو فغان من و دریا

یا :

طایر شعر مرا پا و پری جز عشق نیست

اندراین ره رهگشا و رهبری جز عشق نیست

اندراین بحری که از آغوش ساحل میرمد

کشتی امید مارا لنگری جز عشق نیست

در نبرد نور وظلمت در گذرگاه زمان

اهل دل را لشکر و سرلشکری جز عشق نیست

( 15 )



دراینجا سراینده ,عشق را خدا گرفته است و خدا را به نام عشق صدا میزند . به زبان دیگر این عشقخداییست که درتارو پود سخنور عرفان گرا فرو پیچیده است و سرشار وبیدرنگ (او) را صدا میزند.

2 ـ بشرگرایِی یا عشق زمینی :

عشق زمینی را هرچند نمادی از عشق سپهری نیز خوانده اند , مگر کاربرد آن بیشترینه بر زمینه های مادی میچسبد . به گفتهء دیگر عشق ( اومانیست ) است که " یک کلی نگر سادهء خوش قلبی است و از آنچه در برخی درونها میگذرد , چه خبر دارد "( 16 )

عشق به مادر , عشق به زن , عشق به شعر , عشق به نقاشی ... اینها از گونه های عشق زمینی استند که با ابزارهای مادی سروکار دارند.

افزون براین عشق نام دیگر ( زیبایی ) است که آرمانگرایان آن با خودفراموشی و جهانگذاری به دنبال دیدار نایافتهء آن سرگردان اند و در هرچه نماد خوبی و پاکیزه گیست ( او ) را میجویندو در راه رسیدن و پیوستن به ( او ) هرنمادی از زیبایی و پاکیزه گی را ( عشق ) میگویند.

بانو شاعر این دوره , عشق و زیبایی را اینگونه به همدیگر درآمیخته است :

چون موج شط عشق چه بیتاب آمدی

با( آیه )های نور سحرتاب آمدی

درچشمها شکوفهء ناز بهار عشق

دردستهات( سورهء) مهتاب آمدی

( 17 )



یا پاسخ(چیستان عشق) شاعرع ازاین زبانها :

دهقان پیر!

عشق چیست ؟

عشق

رودباریست که آغازش را

ابرهای بلند میدانند

وانجامش را

شاخساران بلند

درمیان , مزرعه ام

برگ میبردارد

بته کن ! عشق چیست ؟

عشق فصلیست ک از مزرعه ها میگذرد

دانه های خوش گندم را

به کبوترهای دشتی

تعارف میکند

و کوچکترین خوشه را

به من مینهد

....

قراول! عشق چیست؟

عشق بازار سر افرازیست

از جسارت ازخشم

علم سبز برافراخته ییست

برفراز گوری

از شهید گمنام

و هم عشق

چیزی از جنس گل سوری و باغ ناجوست

چیزی از زمزمهء تلخ اسیر زنگیست

( چیزی از آزادیست)

( 18)







آزادی , حنجرهء کبود ( نه ! گفتنها )



" اگر خدا و شیطان بیایند و یک نگاهی به این بچه های حضرت قابیل بیندازند , شیطان سرش را بالا نمیگیرد و سینه اش را جلو نمیدهد ؟ آن رجزـ فتبارک الله احسن الخالقین ـ برای همینها بوده یا برای قربانیان بی دفاع اینها " 18 دکتورعلی شریعتی ـ هبوط درکویر

اکنون درهمصدایی با این گفته , ناگفته های فراوانی را از همین دست میتوان یاداشت نمود.

این بچه های حضرت قابیل اند که میخواهند هر ( بیشتر ) و ( برتر) ی ازآن آنان باشد و دیگران کارگزار و فرمان پذیر شان .

این بچه های حضرت قابیل اند که میخواهند برخاک و آب و باد چیره باشند مگر نیروی این ( فرمانروایی) را از خون تن و نمک آب بدن هابیلیان درآورند . ازهمینجاست که واژهء ( آزادی)

با ( نه گفتن ) در برابر این خوست اهریمنی قابیلیان , پدیدار میگردد .

در نخستین نگاه واژهء ( آزادی ) را میتوان دربرابر ( برده گی ) گذاشت . زیرا با پدیدآمدن زور و ستم وچهره نمایی ( ستمگر ) و ( ستمکش ) درمیان فرزندان بشر , واژه های( برده) و (بادار ) نیز کاربرد یافته اند . و این جریان تا آنجا پیش تاخته است که رستاخیز برده گان به رهبری ( اسپارتاکوس ) دردل گاهنامه ها جاودانه گردیده است .

از آن پس که کششهای اهریمنی ستیزه گران و کشورکشایان و جهانسوزان اوج میگیرد و مردمان ناتوان درسرزمینهایشان زیرهجوم جهانخوران می افتند , (آزادی ) درپهنهء گسترده و گروهی رخ مینماید و کشورها برای رهایی از بار ستم جهانخواران به نبرد میپردازند و ( آزادی ) به آرمان بزرگ میهنی درمی آید . هم از اینجاست که سخنوران آزادهء افغانستان ـ پس از چیره گشتن لشکر سرخ برسرزمین شان ـ آزادی را خواستار میشوند و درراه به دست آوردن آن میرزمند و آنرا به نام آرمان بزرگ میهنی میستایند :

گرد آوارهء خورشید سوارآزادی

تپش خون به رگ روح بهار آزادی

بال پرواز غروری , سفر معراجی

برفراز فلقی , آینه دارآزادی

( 19 )

فریاد ( آزادی !) دراین روزگار آرمان سترگ مردم دربند است که در حنجرهء کبود سخنوران فرزانهء این دوران گره خورده است . شاعر دردمند و دربند این روزگار , زخمهای کشوری درزنجیر افتاده را آیینه گیر است و درد آرمانپرورد زنجیریان را اینچنین مینالد :

پاسبان منا , آنک آنک

فجر , فجر شکوه شکفتن

آن نخستین هجای جهان شهربانوی آفاق

باگلوبندی از لحظه های بلورین اشراق

عودج از عاج و گیسو زدیباج

باز ازذهن چوبین جنگل گذر کرد

پاسبان منا های !

لحظه یی این گره این گران قفل را باز کن از سانگشت درگاه

تا ازاین برزخ ازاین تنور گدازان

روح زنجیریان تا فراسوی دیوارها , تارها , تا خدا اوج گیرد

( 20 )

اینگونه واکنش در برابر یورشگران , وگراییدن به آزادی برای سخنوران و سرودپردازان همه کشورها ی در بند افتاده , آرمان ساز است و از همینجا نیز واژهء( شعرمقاومت ) جان میگیرد . شاعر مقاومت درهرکجا ی زمین که باشد به( آرمان یگانه) یی پابند است که دیگر جهانی شده است و برای هر شهروند دربند در هرکجای جهان که میزید بار انسانی همه گیر دارد. زیرا یورش و جهانخواره گی برای همه مردمان دربند جهان درد یکسان را به بار می آورد . چه در افغانستان و چه در عراق ـ چه در شمالی چه در بغداد ـ یا هرکجای دیگر جهان .

هنگامی که سخنور فلسطین دربند افتاده میسراید:

زادگاه محبوب

زنجیرهایم درون من

خشم عقاب و مهر انسان را میپروراند

نمیدانستم که درزیر پوست ,

پوست ما

توفانها تاند خاست

و جویبارها تواند به هم پیوست

....................

نقشه ات را بادندانهایم

به روی دیوارها کندم

وسرود شب زودگذر را نوشتم

شکست را به تاریکی افگندم

ودستهایم را به پرتو نور

فروبردم.

آنها چیزی را فتح نکردند

هیچ چیز را , تنها زمین لرزه ها را برانگیختند

تنها تابش پیشانی ها را میبینند

و صدای زنجیرها را میشنوند

هرگاه من برصلیب رنج خودبمیرم

شهیدم

مبارزم .

( 21 )

این فریاد , سرود آزادیخواهان درسراسر جهان نیز است.

به همینگونه هنگامی که یورشگران جنوب (طالبان ) با لشکری بی سروپا , از بیگانه گان و خونخوران جهانی به( شمالی) یورش آوردند , شاعر تاکستان صدای مردم شمالی را اینگونه به فریاد آورد :

پیکری سرشار از زخم

چرده یی لبالب ازخشم

بار بار برمیخیزد ـ

شمالی

پلنگ وار میستیزد ـ

شمالی

....

آبلهء انگور

عرق گندم

و سرگرمی تفنگ ,

بهار را برای بهشت کارکرد ـ

شمالی

و برای آنکه یک گرده نان

ودوخوشه انگور

روی سفرهء کوچک بگذارد

وخدای بزرگ را سپاس گوید

اما دریچه ء تابستان

به سوی دوزخ بازشد

و باغ انتظار ماند و میوه ء تلخ شکست ,

و کندوهای خاکستر

وخرمنهای خاکستر

و در قلعه های خاکستر,

کبوترهای خاکستری ـ

بامی برای نشستن نیافتند

دریغت باد براین سرگذشت و ازسرگذشتن ـ

شمالی !

....

چه بزرگی ؛ ای عقاب زخمی!

وقتی شهید آزادی زا

بربالهای خونچکان خویش برمیداری

و براورنگ سپید هندوکش ـ

فرود می آیی .

صدا کن عزیز!

بلند وبلند صدا کن ـ

مرگ ر ا ـ

اگر آزادی نیست.

( 22 ـ 23 )



درسرانجام سخن , به این باور میرسیم که ( قرآن و عشق و آزادی) سه آخشیج گوهرین شعرسه دههء پسین افغانستان را میسازند, که در سروده های سخنوران این دوران درخشش چشمگیر یافته اند و سرودپردازان این دوره , خمیرهء بیشترین و زیباترین سروده هایشان را از همین آخشیجها برگرفته اند .

رویکردها :

1 ـ خلیل الله خلیلی ـ ماتمسرا ـ نعت ( 1361 )

2 ـ رر رر مجسمهء آزادی

3 ـ محسن باختری ـ داستانهای غرب

4 ـ همان

5 ـ سید ابوطالب مظفری ـ گزیدهء ادبیات معاصر ـ از هبوط ( 1378)

6 ـ همان گزینه رر از سوگنامهء بلخ

7 ـ همان گزینه رر از غزل 10

8 ـ همان گزینه رر از سوگنامهء 2

9 ـ همان گزینه رر از چون برسر گور خود ننالیم

10 ـ واصف باختری ـ دروازه های بستهء تقویم ـ از الایاخیمه گی ( 1379 )

11 ـ همان

12 ـ دکتور قاسم انصاری ـ مبای عرفان و تصوف ـ محبت و عشق در عرفان

13 ـ عطاوالله تدین ـ جلوه های تصوف درایران وجهن ـ خانهء عشق کجاست

14 ـ حیدری وجودی ـ غربت مهتاب ـ عشق مقدس ( 1379)

15 ـ همان گزینه

16 ـ دکتورعلی شریعتی ـ هبوط در کویر ـ دوست داشتن برتر از عشق است

17 ـ لیلا صراحت روشنی ـ از سنگها و آیینه ها ـ بی دریغ ( 1376 )

18 ـ عبدالقهار عاصی ـ مقامهء گل سوری ـ عشق ( 1367 )

19 ـ لیلا صراحت روشنی ـ همان گزینه

20 ـ واصف باختری ـ ازژرفای برزخ ( 1358)

21 ـ محموددرویش ـ شعرمقاومت فلسطین اشغال شده ـ ترجمهء کورش مهربان

22 ـ احمدرضا هندوکوهی ـ شمالی ( 1378 )

23 ـ شمالی : شهرک ها , روستاها و تاکستانهای سبز شمال کابل که طالبان ویاران سیاه شان ازآن ( زمین سوخته ) درآوردند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد